معنی کلمه بز در لغت نامه دهخدا
درشواهد ذیل غالباً بز اهلی مراد است :
پشک بز ملوکان مشک است و زعفران
ببساو مشکشان و بده زعفران خویش.ابوالعباس.کهین بنده توبود اورمز
که تو چون شبانی جهانی چو بز.فردوسی ( از فرهنگ میرزا ابراهیم ).میان بز و گاومیش و ستور
شمردم شب و روز گردنده هور.فردوسی.بز و اشتر و میش را همچنین
بدوشندگان داده بد پاکدین.فردوسی.چو تنگ اندرآمد شبانان بدید
اَبَر میش و بز پاسبانان بدید.فردوسی.نیکو مثلی زده ست شاها دستور
بز را چه به انجمن کشند و چه به سور.فرخی.نیابد بز لنگ هرگز نهازی.قطران.میش و بز و گاو و خر و پیل و شیر
یکسره زین جانور اندر بلاست.ناصرخسرو.گرگ پی باش تات چون قی و غز
بز پیر فلک نگیرد بز.سنائی.بز گرفتی تو مرا چند گهی تا چو بزان
دیدمت غرق به پشم از سر سم تا بر رو.سوزنی.آن بز نگر که در پی طفلی همی رود
بهر مویزکی که جز آنش عزیز نیست.خاقانی.بر سر تیغ به سری که سر است