معنی کلمات حرف "ب" - صفحه 10
- باقیمانده
- بخود
- بادرنجبویه
- بردبار
- باخدا
- بدع
- باقر
- بجور
- برطرف
- بازوئی
- بداختر
- بریان کردن
- بابو
- بزاق
- براری
- باهه
- برنا
- بازپرس
- بالون
- بشری
- برجسته
- بسنج
- بزن
- برآن
- بستر
- باطل
- بازدار
- برادرزاده
- برپا
- برشکستن
- بران
- بافت
- بادل
- بحری
- بردسکن
- بزی
- بردع
- بدخلقی
- برغ
- برگچه
- بادوام
- بستری
- برتی
- بزرگواری
- بد حالی
- بی ربط
- برنجن
- بار رنگ
- بطي
- برگرداننده
- بازخورد مثبت
- بیراهش
- بيع
- بستهبندی
- براتی
- برکناری
- برگذار
- باسک
- بطلمیوس
- بامیا
- بتن
- بزمان
- بایگان
- برنس
- براندی
- باختن
- بصارت
- بائی
- بیوو
- بالشت
- بازان
- بال تر
- بازوبند
- باقل
- بافتن
- ببرگ
- بحرانی
- بدتر
- بالابر
- بداغ
- بائر
- برانداز
- بار بستن
- بادپا
- برنشاندن
- بایگانی
- برکندن
- برچیدن
- براندازی
- بازداشت
- بازنویسی
- بزه کار
- بیعیب
- بدنهاد
- بخشوده
- بد نامی
- بخرد
- برینش
- باز شدن
- بازشدن
- برگرفت
- بسودن
- باردار
- برانی
- بروز
- باخود
- بحمدالله
- بذری
- بساط
- بصل
- بازسازی
- بردیا
- باسط
- بازمان
- بالای
- برون
- بسیم
- بازشناسی
- بشتاب
- بخشودن
- بابک
- براثر
- بار الکتریکی
- برابری
- بطری
- برخاسته
- بدیع
- برازنده
- بروژ
- بزم آرا
- برافروختن
- بابل
- باز گرفتن
- باهک
- برگزار
- بزرگوار
- بانک
- بازگفتن
- بزودی
- باز کردن
- بداء
- باارزش
- بانکی
- برگشتی
- برشده
- باد و بروت
- برحذر
- بصیری
- بادی
- باخرز
- بامر
- بصير
- برماه
- برایی
- بتدریج
- بارها
- برگ سبز
- باتلاقی
- برزگر
- بد خلق
- بدمهر
- بایسته
- باراد
- برشمردن
- برجا
- باطنی
- بردگی
- باغبانی
- برگستوان
- برزه
- باس
- باحسن
- بدنی
- بسیچ
- بسق
- بزمگاه
- بادگیر
- برباد
- بازبین
- بازبینی
- برین
- باقی
- بشره
- بددل
- براستی
- بخدا
- باریا
- برره
- بطریق
- بالوعه
- باغوحش
- باده پرست
- بديل
- بابا
- بدنه
- باله
- برگرداندن
- باد صبا
- برزخ
- بدگمان