بساعت

معنی کلمه بساعت در لغت نامه دهخدا

بساعت. [ ب ِ ع َ ] ( ق مرکب ) در ساعت. فوراً :
چو دید طلعت نورانی بهشتی تو
کند بساعت بر هستی خدای اقرار.مسعودسعد.وگرنه هیبت آن تیغ اژدها پیکر
کند بساعت زنار بر میانش تار. مسعودسعد.رجوع به ساعت شود.

معنی کلمه بساعت در فرهنگ معین

(بَ عَ ) [ فا - ع . ] (ق . ) فوری ، آناً.

معنی کلمه بساعت در فرهنگ فارسی

در ساعت فورا .

معنی کلمه بساعت در ویکی واژه

فوری، آناً.

جملاتی از کاربرد کلمه بساعت

بساعت اندر مانند کاه گردد کوه بساعت اندر مانند کوه گردد کاه
اگر توحید افلاطون بپرسند از تو بیداران بساعتشان دهی پاسخ نه اندیشی نه درمانی
اگر ببندد حساب بارنامه جنگ بساعتی ببرد شصت بار بار حساب
بساعت ار ننهد بنده ترا گردن بگور بیند کرمان بدو شده دمساز
وگرنه رخصت خادم دهد که تا بروم بساعتی بدر و بام بر زنم مسمار
تن پاک شود بساعت ده روز ده ساعت روز روزه دل پاک کند
بساعتی تنشان شد نشانه زوبین بساعتی دلشان شد نشانه پیکان
حدیثم کز جهان بیرون جهاندی بساعت کار بستی و براندی
پیر طریقت گفت: صحبت با حق دو حرف است: اجابت و استقامت، اجابت عهد است و استقامت وفا، اجابت شریعت است و استقامت حقیقت است، درک شریعت هزار سال بساعتی در توان یافت و درک حقیقت ساعتی بهزار سال در نتوان یافت.
قلم بساعتی آن کارها تواند کرد که عاجز آید از آن کارها قضا و قدر