باهو

معنی کلمه باهو در لغت نامه دهخدا

باهو. ( اِ ) از آرنج تا شانه. ( ناظم الاطباء ). بازو. ( فرهنگ جهانگیری ). در هندی بمعنی بازوست و لقب پادشاهان هند مها باهو بوده است بمعنی بزرگ بازو یا درازدست. ( از الجماهر بیرونی ص 25 ). از آرنج تا سر دوش. ( التفهیم بیرونی ) ( برهان قاطع ). در تداول عامه گناباد خراسان نیز باهو را بجای بازو بکار برند : و ایشان پروین را چنان نهادند چون سری با دو دست یکی از آن که گفتیم و سرانگشتان حنا دربسته ستارگان از پیش او میان کف الخضیب و میان پروین ساعد و آرنج و باهو و دوش. ( التفهیم بیرونی ). || چوب دست بزرگ شبانان که به دست گیرند. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ). چوبدستی که شتربانان به دست گیرند.( فرهنگ رشیدی ). دستوار باشد یعنی چوبی که شبانان بردست دارند. ( فرهنگ اسدی ). چوبدستی بزرگ. ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ جهانگیری ). عصای مسافر. ( ناظم الاطباء ). دگنگ. چماق. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 188 ) :
از رخت و کیان خویش من رفتم و پردختم
چون کرد بماندستم تنها من واین باهو.رودکی.من چون چنان بدیدم جستم ز جای خواب
باهو به دست کرده بر اشتر شدم فراز .فرخی.دهخدا در خشم شد با غور گفتا هم کنون
راست گردانم بیک باهو من این پشت دوتا.سنائی.هرکه از پشت دلش بار ولای تو فکند
زخم باهو خورد از حادثه چرخ بلند.سوزنی.بشکنم کله به باهوی هجا و دشنام
زآنکه آن کله شوم ازدر باهوست مرا.سوزنی.تا زخم خانه یکی دست به حمدانم برد
دید چیزی به گران سنگی چون باهوی کرد.سوزنی.تو آن شاهی که در ایام عدلت
شبان از دست بفکندست باهو.شمس فخری.باهو چوشبان وادی ایمن
نشگفت که اژدها کنی باهو.رضاقلی هدایت.- سرخ شبان باهودار ؛ تعبیر از حضرت موسی علیه السلام شده است در جاماسب نامه ، یعنی سرخ شبان صاحب عصا. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ).
|| شاخ درخت است که به معنی بازوی اوست. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). عصا باهوی درخت باشد مجازاً. ( فرهنگ رشیدی ). || ( اصطلاح نجاری ) هریک از دو چوب عمودی دو جانب مصرع در و پنجره. ( یادداشت مؤلف ). بائو در تداول نجاران آن دو چوب درازترست از چهار چوب در که بطور قائم قرار گیرد نه دو چوب کوتاهتر افقی که بر بالا و آستانه در واقع شود. در تداول امروزه نجاران «بائو» است. قسمت علیای چهارچوبه در. ( از قاموس کتاب مقدس ). || چوبی است که همچو کلاه بر سر چوبهای مستطیل طرفین گذارند. ( از قاموس کتاب مقدس ). || یک یا دو چوبی که به عرض بار گذارند که بار را به آسانی توان برداشت و یا قپان زد. ( یادداشت مؤلف ). || نمدهای باریک دو طرف اطاق ( در تداول گناباد خراسان ). نمد کناره. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه باهو در فرهنگ معین

( اِ. ) ۱ - چوبدستی کلفت که شبانان و شتربانان بر دست گیرند. ۲ - بازو.

معنی کلمه باهو در فرهنگ عمید

۱. بازو، از سرشانه تا آرنج.
۲. چوب دستی کلفت، ماهو: بشکنم کله به باهوی هجا و دشنام / زآنکه آن کلهٴ شوم از در باهوست مرا (سوزنی: لغت نامه: باهو ).

معنی کلمه باهو در فرهنگ فارسی

بازو، از سرشانه تا آرنج چوبدستی کلفت
( اسم ) ۱ - بازو ۲ - چوبدستی کلفت که شبانان و شتر بانان بر دست گیرند چوبدست ضخیم .
از توابع بلوچستان در کنار کوچه است

معنی کلمه باهو در ویکی واژه

چوبدستی کلفت که شبانان و شتربانان بر دست گیرند.
بازو.

جملاتی از کاربرد کلمه باهو

او گفت: دلیل ساخت این فیلم (کدام فیلم؟) این بود که «من به دوستانم که در وال‌استریت هستند که می‌گویند زنان بیمبو هستند. می‌گویم من زنان بسیاری را می‌شناسم که به اندازه شما باهوش هستند». او گفت «این فیلم دربارهٔ سارا پیلین نیست بلکه داستان او است»
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
اسلام‌آباد بالا، روستایی در دهستان باهوکلات بخش باهوکلات شهرستان دشتیاری در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
مرغابی‌های جنگلی بسیار باهوشند و هیچ وقت بر روی تخم دیگر مرغابی‌ها نمی‌نشینند. فقط در بین خودشان تولید مثل می‌نمایند، حتی با نژادهای ماندارین که خیلی شباهت به آنان دارد آمیزش نمی‌نمایند و درون سوراخ درختان لانه می‌سازند. تعداد تخم‌گذاری‌شان اندک و از ۵ عدد تجاوز نمی‌نماید. رنگ تخم‌ها آبی روشن است.
بد نام مجنون رست از کشاکش باهوش کرمی، مست اژدهایی
که با شاه لب تشنه همشیر بود به هر کار باهوش و تدبیر بود
اسب‌های عرب اسب‌هایی خون‌گرم، باهوش، زیرک و حساس می‌باشند که این ویژگی‌ها باعث ارتباط قوی تر بین آن‌ها و سوارکارشان می‌شود اما همین ویژگی‌ها نیز می‌تواند سبب این شوند که عادت‌های بد را سریع تر از بسیاری از نژادهای دیگر فرا بگیرند.
تو گفتی آنچه احمد گفت باهو تو گفتی سر به سر اسرار یاهو
داستان فیلم در مورد پسری باهوش می‌باشد که در وضعیت درسی خود بسیار قوی است، اما از نظر ورزشی و قدرت ضعیف عمل می‌کند. برای همین تصمیم می‌گیرد وارد ورزش کشتی شود و می‌خواهد زیر نظر یک مربی کشتی کج آموزش ببیند…
بدان ای خردمند باهوش و هنگ که دنیا نباشد مجال درنگ
• یک عدد واحد می دهد که می تواند به طور مستقیم برای مقایسه کدام یک از دو ماشین «باهوش تر است» استفاده شود.
اگر خلاف‌ کند باهواش چرخ فلک زهم گشاده شود بی‌خلاف چنبر او
پیش از نوشتن داستان آستن نوشت «می‌خواهم قهرمان زنی بیاورم که هیچ‌کس جز از خودم خیلی دوستش نخواهد داشت». در نخستین بند داستان، کاراکتر نامی رمان را ، اینگونه معرفی می‌کند: «دوشیزه اِما وودهاوس دختری زیبا، باهوش و پولدار». البته اما شاید اندکی لوس باشد، خودش را در پیوند دادن زوجها خیلی دست بالا می‌گیرد، از پیامدهای سوسه دواندن در کارهای دیگران ناآگاه است و رفتار دیگران را نیز بد برداشت می‌کند. این داستان گونه‌ای از رمان تربیتی است.
که مرد خردمند باهوش و هنگ نجوید ز بیداد پیکار و جنگ
هر چند اینجا پر از افراد باهوش است، ولی اسنودن «یک نابغه در بین نوابغ» بود. سیستم پشتیبانی که اسنودن ساخته‌بود به‌طور گسترده‌ای مورد استفاده قرار می‌گیرد و قادر به یافتن و معرفی نقاط ضعف‌ها و باگ‌های امنیتی هر سیستمی است. اسنودن حداکثر قدرت و امکان عبور به عنوان مدیر سیستم را داشت و می‌توانست به هر نوع اطلاعات یا داده‌ای در آژانس امنیت ملی آمریکا دسترسی داشته باشد.
پس، ای جان برادر چشم بصیرت بگشا و باهوش باش، و ببین که خود را در کجا داشته و مرتبه خود را به کجا رسانیده ای و بدان که اگر قوه شهویه تو بر سایر قوا مسلط شده تا اینکه اکثر شوق تو و بیشتر فکر تو در کار اکل و شرب و جماع و سایر لذات شهویه است، و اکثر اوقات در آراستن طعامهای لذیذه، و یا خواستن زنهای جمیله است، خود را یکی از بهایم بدان و نام انسان بر خود منه.
اسماعیل‌آباد یا مهرک جمپ، روستایی در دهستان باهوکلات بخش باهوکلات شهرستان دشتیاری در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
"اگر طوطی پیدا کنند که بتواند به همه چیز پاسخ دهد، من بدون تردید ادعا می کردم که یک وجود باهوش است." [11]
آن رخت کتان خویش من رفتم و پردختم چون گرد بماندستم تنها من و این باهو
چو باهوش آمدند آن هر دو سرمست گره کردند درهم زلف چون شست