با آب و تاب
معنی کلمه با آب و تاب در فرهنگ فارسی
معنی کلمه با آب و تاب در ویکی واژه
طراوت و شادابی.
با آب و تاب: مفصل با شرح جزئیات.
آب و تاب دادن: با طراوت و شاداب کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه با آب و تاب
جنت از سرچشمه کوثر بود با آب و تاب بزم می بر ساغر سرشار دیدن مشکل است
در بدو آفرینش و تخمیر آب و گل با آب و تاب عشق سرشتند خاک ما
ور نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد دود آتش چون گل و سنبل شود با آب و تاب
ساق سیمین می کند رفتار را با آب و تاب جلوه با آن پای از طاوس دیدن مشکل است
بس که آن گل صبحدم با آب و تاب آید برون گر فشارم دیده برعکسش، گلاب آید برون
در محافل شعر میخوانم گهی با آب و تاب گاه بهر خویش خوانم بی لب از روی کتاب
آنکه این ملک جهان با آب و تاب می نیرزد نزد او یک شربه آب
درانداز زمین بوس است با آن سرکشی گردون ز بس روی زمین از ماه شد با آب و تاب امشب
چون به گلبن افکند عکس آفتاب غنچه ها آرد برون با آب و تاب
ازبس که شد زلعل تو با آب و تاب حرف شوید غبار عقل زدل چون شراب حرف