بند شدن

معنی کلمه بند شدن در لغت نامه دهخدا

بند شدن. [ ب َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) آرام داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). || ماندن. || چسبیدن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || قائم شدن. ( آنندراج ). محکم شدن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
عجب که بند شود تا به پشت گاو زمین
نعوذباﷲ اگر پا فرورود بخلاب.وحشی ( از آنندراج ). || قطع شدن. بازایستادن. بازماندن :
هر امیری نیزه خود درفکند
تا شود در امتحان آن سیل بند.مولوی.

معنی کلمه بند شدن در فرهنگ معین

(بَ. شُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - چسبیدن . ۲ - محکم شدن .

معنی کلمه بند شدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- آرام داشتن:( روی پا بند نشد. ) ۲ - ماندن . ۳ - چسبیدن . ۴ - محکم شدن .

معنی کلمه بند شدن در ویکی واژه

چسبیدن.
محکم شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه بند شدن

تا کی به لباس عاریت بند شدن از کسب کمال خویش خرسند شدن
اما تعدادی از برجسته‌ترین متفکران مسلمان معتقدند که مذهب خود ابوحنیفه با چیزی که امروز با نام فقه حنفی خوانده می‌شود تفاوت دارد. استاد سابق تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه الازهر قاهره، احمد صبحی منصور می‌نویسد: «شیبانی و ابویوسف مشهورترین شاگردان ابوحنیفه بودند لکن روش ابوحنیفه را منحرف کردند. ابوحنیفه به رد احادیث و امتناع از سرسپردگی به قدرت، معروف بود ولی ابویوسف و شیبانی به کسوت قاضیان رژیم عباسی درآمده و به سیاست‌های عباسی در نقل حدیث پایبند شدند و به شوکت و قدرت لبیک گفتند و این در حالی بود که استاد آن دو یعنی ابوحنیفه مورد تعذیب رژیم عباسی قرار گرفت سپس در سال۱۵۰ هجری توسط سم و به دستور منصور عباسی به قتل رسید»[۲]
شاهزاده اعظم روحی فداه است فحسب که درین فصل بهار و سبزی دشت و نغزی جویبار باز کماکان در میان خود و جوشن است، نه بر کنار جوی و گلشن، سایه خلاف نخفته، مایة خلاف نگفته، نه با چنگ زنان معاشرت کند، نه از چنگ زنان مفاخرت. اگر توب و تیبی نظم و ترتیب دهد، یا سواره و پیاده حاضر و آماده سازد، برای حفظ ممالک پادشاهی است، نه از روی خام طمعی و خودخواهی. چنان که در این اوقات آلامانان ترکمان دست تعرض بعرض و مال خراسان گشوده بودند و اکثار فساد در اقصار بلاد نموده، جمعی از سواران منصور و سربازان غازی بدشمن شکاری و ترکنازی مأمور شدند و ساحات ملک طوس مصرح اجساد و روس گشت، روسای سنی در بند شدند و سرای شیعه از بند چستند و بر حسب امر والا سیاست ترکمانان بندی بداغ دیدگان شهری محول شد که عیدی از نو پدید آمد و طرفه تماشا داشت که ستم کش از ستمگر کیفر میخواست و مظلوم از ظالم انتقام میجست. کمتر کوچه ای است در شهر که خون ها موج نزندو سرها اوج نگیرد، خصوصا خیابان های صحن مقدس که در هر طرف سرهای کشتگان ریخته و دود از نهادشان برانگیخته؛ از کشته ها پشته ها عیان است و از خون ها جوی ها روان.