باغدار

معنی کلمه باغدار در لغت نامه دهخدا

باغ دار. ( نف مرکب ) دارنده باغ. باغ خدا. صاحب باغ. آنکه باغداری کند. دارای باغ. ( یادداشت مؤلف ). مالک باغ. || دهقانی که کشتمند او باغ است. || آنکه تمشیت باغ کند. || آنکه نگهبانی و حراست باغ کند. محافظ باغ. || آنکه از محصول باغ بهره برگیرد. آنکه در جمع آوری و فروش حاصل باغ دخالت دارد. اجاره دار باغ. رجوع به باغداری شود.

معنی کلمه باغدار در فرهنگ عمید

آن که باغ دارد و پیشه اش جمع آوری و فروش محصولات باغ است، صاحب باغ.

معنی کلمه باغدار در فرهنگ فارسی

دارننده باغ

جملاتی از کاربرد کلمه باغدار

تخار یکی از ولایات زراعتی بوده و اقتصاد اکثر مردم آن به زراعت، مالداری و باغداری متکی است.
خانوادهٔ هاشمی نام خانوادگی خود را از یکی اجداد خود به‌نام هاشم که از ملاک‌های منطقه نوق بود، گرفته‌اند. زمانی که علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی زاده شد، پدرش باغدار و تاجر پستهٔ نسبتاً ثروتمندی بود.
شغل بیشتر مردم اسماعیل آقا محله کشاورزی و باغداری است.
شغل اصلی مردم این روستا کشاورزی (باغداری و زراعت) بوده که در کنار آن به دامداری، شغل‌های اداری و خدماتی نیز مشغول هستند. روستای آروق مهد کشتی فرنگی،بستنی و انگور می باشد.
فعالیت اصلی مردم روستا کشاورزی و باغداری است که سالانه با تولید ناخالص 2000 تن گندم و جو از مزارع این روستا برداشت می شود. و مردمانش به زبان ترکی آذربایجانی سخن می‌گویند.
دایره محصولات تولیدی این سازمان را محصولات باغداری، کشاورزی، شالیکاری، دامپروری، طیور، آبزیان، انواع روغن‌های خوراکی، قند و شکر، انواع محصولات کنسروی، شوینده‌ها، منسوجات، لوازم خانگی، محصولات سلولزی در بر می‌گیرد.
کشاورزان روستا نیز با کشت گندم، جو، جغند قند، کَنوو و ... روزگار می‌گذرانند. باغداری و برداشت زرشک و زعفران نیز از دیگر پیشه‌های کشاورزان در آواز است.
در این دهستان کوه بزرگی وجود ندارد. اهالی آن کشاورز و دامدار و باغدار هستند و اکثراً به صورت دیم محصولات را کشت می‌کنند.
مناسب‌ترین فارم تحقیقات میوه برای باغداران و دانشجویان رشته زراعت در زون شرق به حساب می‌آید.
در چمن چون باغدار لاله گون خود گذشت غنچه گل از سر یک مشت خون خود گذشت
اسمی‌اباد روستایی از توابع بخش مرکزی منطقه میهه ، شهرستان کوهرنگ در استان چهارمحال و بختیاری ایراناست که به گونه ای قطب باغداری بخش مرکزی شهرستان کوهرنگ است.