بارفروش. [ ف ُ ] ( نف مرکب ) آنکه در میدانی واسطه فروش میوه و خواربار و دیگر محصولات آورده زارع یا چاروادار و یا ساربان است. آنکه بار دیگران را فروشد و خود نخرد و واسطه فروشنده و خریدار باشد. بارفروش. [ ف ُ ] ( اِخ ) بارفروش ده. بابل. مامطیر. در قدیم دهی بوده و بارهائی که با کشتی از حاجی ترخان به بندر مشهدسر می آوردند به آن دیه حمل نموده و میفروخته اند لهذا این قریه موسوم به بارفروش ده شده. بتدریج جماعتی از تجار در آن ساکن شدند و آباد شد و در این وقت آبادی زیاد دارد و در تاریخ مازندران مسطور است که در زمان خلفای ثلاثه حضرت امام حسن بن علی ( ع ) به تسخیر مازندران تشریف آورده در یکی از اماکن متنزهه آن که آبگیرها و شکوفه ها و گلها و مرغ ها و بقعه مرتفع داشت فرمود بقعة طیبه ماء و طیر و در آن وقت آبادانی آن مختصر بود و در عهد محمدبن خالد بازار و عمارت یافت. در سال صد و شصت مازیاربن قارن مسجد جامع بنیاد کرد و همانا که بارفروش اکنون آن محل است که شهری آباد شده و چون اطرافش جنگل است باره و برج برنمیتابد و مشتمل است بر مساجد وعمارات و مدارس و دکاکین و سراها و بیوتات. جمعیت آن زیاد و از ساری بدریا نزدیکتر است... در خارج شهر میدانی است اخضر موسوم به سبزه میدان و مردابی وسیع در آنجا واقع و در وسط مرداب زمینی مشتمل بر عمارات عالیه رفیع و بدیع معروف به بحر ارم ، اصل بنای آن ازسلاطین صفویه و آبادیش از پادشاهان قاجاریه است. ( مرآت البلدان ج 2 صص 42-43 ). شهری از مازندران در کنار دریای اکفوده. ( ناظم الاطباء ). ناحیه ای است در مازندران ، حد شمالی بحر خزر، غربی آمل ، جنوبی کوههای سوادکوه و شرقی ساری. رود بابل از مغرب آن میگذرد، مرکز شهر بارفروش ( بابل ) در 42 درجه و 52 دقیقه طول شرقی و 32 درجه و 36 دقیقه عرض شمالی ، در اراضی پستی در مشرق رود بابل بنا شده ، فاصله آن از دریا 250 هزار گز و از مهمترین شهرهای مازندران است. جمعیت آن در فصل زمستان در حدود 70000 تن ، در تابستان به علت گرماو موقعیت باتلاقی آن کم میشود. شهر نسبةً وسیع است وقدیمترین بنای آن امامزاده قاسم متعلق به هزار سال قبل است و اهالی آن را کلاغ مسجد مینامند. رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 155 و سفرنامه مازندران و استرابادرابینو و بابُل و بارفروش ده و بابل و مامطیر شود.
معنی کلمه بارفروش در فرهنگ معین
(فُ ) (ص فا. ) آن که تره بار را کلی فروشد.
معنی کلمه بارفروش در فرهنگ عمید
کسی که انواع تره بار را به صورت عمده و زیاد خرید و فروش می کند.
معنی کلمه بارفروش در فرهنگ فارسی
نام سابق شهر بابل ( مازندران ) مامطیر ( اسم ) آنکه تره بار را کلی فروشد کسی که جنس را باربار فروشد .
معنی کلمه بارفروش در دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:بابل، شهر
معنی کلمه بارفروش در ویکی واژه
آن که تره بار را کلی فروشد.
جملاتی از کاربرد کلمه بارفروش
ادوارد براون مینویسد: ملاحسین بشرویهای به سرعت به سمت روستای بدشت پیشرفت که در نزدیکی مرز استان مازندران قرار داشت و در آنجا با گروه دیگری از هم دینان خویش به رهبری ملا محمدعلی بارفروشی متحد شد. اصلاحات اجتماعی باب که زنان را در رتبه برابری با مردان بالا برد موجب گردید که زرین تاج دختر حاج ملا محمد صالح قزوینی که به نام قرةالعین معروف بود نیز به سمت تعالیم و آموزشهای باب جذب شود. اکنون در میان بابیها در انجمن بدشت ظاهر شد. تصمیم گرفته شد و معین گردید که این زن خوش بیان، شجاع و زیبا متعهد به تشویق و ترغیب وفاداران شود.
ریکو (هیدکو تاکامینه)، زنی است که همسر خود را در جنگ از دست داده است. پس از یک بمباران، خواربارفروشی خانواده شوهرش بهکلی نابود شده و خانواده همسرش از آنجا میگریزند اما او به یاد همسر درگذشته و مادرش مغازه را از نو ساخته و تمام سالهای زندگیاش را وقف رشد خواربارفروشی میکند. در این میان تنها کسی که از او حمایت میکند، برادر شوهرش کوجی (یوزو کایاما) است که ۱۲ سال از او کوچکتر است. کوجی بعدها اعتراف میکند که در طی تمام این سالهای تنهایی و بیکسی، عاشق ریکو بوده است...
او در شب جمعهٔ ۲۲ شعبان ۵۸۸ ه.ق تقریباً برابر ۱۸ شهریور ۵۷۱ ه. خ در حلب درگذشت و در جبل الجوشن در نزدیکی محلی مشهور به مشهد الحسین (ع) به خاک سپرده شد به خطا وفات او را در مشهد گنجافروز از روستاهای بارفروش (بابل) دانسته اظهار کردهاند که آرامگاهش در آنجا زیارتگاه مردم است.
زین العابدین نام مردی مردم بارفروش مازندران از دیرباز بر کیش درویشان بود و نیک اندیش ایشان. با پیر راه و پیشوای آگاه حاجی ملارضای همدانی بستگی داشت. و جز او از هر که به روزگاری وی اندر رستگی. سالی به سمنان و از آنجا زمین بوس پیر را آهنگ همدان کرد. مرا گفت تو نیز سازنامه و پیامی کن و در سرکارش از خود نامی برو کامی خواه. گفتم مرا ندیده و ناشناخت بدیشان پنداری نیک و گمانی زیبا هست. ترسم این بستن مایه گسیختن گردد و سرانجام از این آمیزش چاره گریختن باشد. لابه ام خاک شمرد و پوزشم باد انگاشت. نوشتم خداوندگارا خواهانم و تنبل اگر توانی ببر و اگر نیاری گرد سرمگردان.
این دشمنی اتریش و امیرمؤید علیه روسیه، آنها را به هم نزدیک کرد و اتحادی نظامی و سری در ۲۸ ماده در بارفروش به امضای امیر مؤید با مسئولیت کفیل استانداری مازندران و نمایندهٔ اتریش امضا شد تا در برابر دشمن مشترک با هم همراه شوند.
پیش از تشکیل مجلس و تصویب قانون ایالات و ولایات در سال ۱۲۸۶ کشور بهصورت ایالتی و ولایتی اداره و به دوازده ولایت اصلی تقسیم میشد. براساس این قانون مازندران یکی از دوازده ولایت محسوب میشد و شهرهای اصلی آن آمل، استارآباد، اشرف، بارفروش، ساری، فرحآباد، تنکابن، کلارستاق، نور، سوادکوه و کجور بودند. صفی خان در سال ۱۲۸۶ مازندران را در ردیف یکی از ولایات دوازدهگانه و ساری، فرحآباد، اشرف، بارفروش، آمل را از مهمترین شهرها و تنکابن، سختسر، کلارستاق، کجور، نور، لاریجان، هزارجریب، سوادکوه و فیروزکوه را از مهمترین توابع و محال مازندران ذکر کرده.
«مزار کثیرالانوار امامزاده واجبالتعظیم و التکریم امامزاده قاسم ابن امامالهمام امام محمدتقی علیه التحیة و الثناء واقع در بلدهٔ بارفروشده که به تولیت مولانا علی نقی مقرر است، به موجب خطاب هیجده هزار و دویست دینار، از بابت مالیه ده جریب زمین شلتوکزار اربابی یازده هزار، از بابت راسته بازار بلدهٔ مذکور یومی بیست دینار هفت هزار و دویست دینار».
محمدتقی دانش پژوه در مجلهٔ «معارف اسلامی» دو سند متفاوت برای امامزاده قاسم میآورد که در نام پدر و محل گور تفاوت دارند. این دو سند از اسناد خانوادگی مهدی میرمیرانی هستند که در پایین آورده شدهاند. سند نخست قاسم را فرزند محمد تقی، امام نهم شیعیان معرفی میکند که آرامگاهاش در «بارفروشده» (بابل کنونی) است. سند دوم قاسم را فرزند موسی کاظم، امام هفتم شیعیان میداند که آرامگاهاش در «دابوی بزرگ» است.
گروهی از بابیان به تردید افتاده و به رهبری محمدعلی بارفروشی با وی مخالفت کردند. سرانجام، طاهره، موفق شد در یک مباحثه، محمدعلی بارفروشی را متقاعد کند که احکام شریعت اسلام، ملغی شدهاست.
آسیه خانم ملقب به ام الخاقان و مهد علیا بود. او بعد از جیران دومین کسی بود که در دوره قاجار لقب مهد علیا را داشت. پس از او همسر دیگر فتحعلی شاه ننه خانم بارفروش این لقب را داشت و سپس همسر عباس میرزا و بعد مادر ناصرالدینشاه این لقب را گرفتند. پس از مادر ناصرالدینشاه کسی به این لقب خوانده نشد.
زندگی در حوزههای همسایگی ایتالیایی در اوایل سالهای ۱۹۰۰ حول و حوش خانواده، کلیسا و جماعتهای کوچک خودکفا، که از اهالی روستایی یک حومهی منفرد در ایتالیا شکل گرفتهاند، در گردش بود. دیگر نهادهای ارتباطی کلیدی شامل همجواریهای تجاری همچون بانکها، شبانهروزیها، خواربارفروشیها و رستورانها، هستند. در سالهای اخیر گروههای سیاسی، کلیسای کاتولیک و اتحادیههای کارگری اغلب به حمایت از باشگاههای اجتماعی و ورزشی، پرداختند.