معنی کلمه باه در لغت نامه دهخدا
باه. ( اِ ) شوربا. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192 ). آش. طعام. خوراک. ( ناظم الاطباء ).
باه. ( ع اِ ) شهوت. پشت پری. ( شرفنامه منیری ). پشت شهوت افزائی. ( آنندراج ). شهوت را گویند که آب پشت و کمر است. مردی. ( یادداشت مؤلف ). شهوت و منی. ( ناظم الاطباء ). آب نشاط :
ز عکس آتش تیغت ز بیم بگریزد
بسان زیبق از اصلاب دشمنان تو باه.( تاج المآثر از شرفنامه منیری ).بود حال خصم تو دایم تباه
گریزد ز پشتش ز سهم تو باه.منیری ( شرفنامه ).- شهوت باه ؛ آزمندی به خفت و خیز با زنان .
- علم الباه ؛ علمی است که از کیفیت معالجات مربوط به نیروی آمیزش و مباشرت گفتگو می کند که چه غذاهایی مناسب و چه دواهایی مقوی و فزاینده و لذت بخشنده آرمیدن و اعمال و رفتار مربوط به آن است از نمونه انواع و اشکال گرد آمدن وداستانهای محرک شهوت که برای کسانی که دچار ضعف باه شده اند ساخته شده است. چنانکه گویند پادشاهی که این قوه از او زایل شده بود یکی از بندگان را با دختری از ممالیک خود همسر ساخت و محلی برای مباشرت آن دو تعبیه کرد و شاه از جایی که آن دو متوجه نبودند آنها را میدید و با مشاهده اعمال آنها، این قوه در او تجدید شد. این داستان از مفتاح خلاصه شده است. و بعید هم نیست ، همچنین مشاهده جفت گیری حیوانات نیز مهیج است اما دیدن رفتار مباشرت انسان البته مهیج تر است ، و این دانش از فروع دانش طب است و توان گفت بابی از آن محسوب می شود و سخت مورد اعتنای اطباء بوده است و کتب متعدد در باب آن تألیف شده که از آن جمله کتاب الفیه و شلفیة است. ابوالخیر گوید که پادشاهی ، قوه مباشرت از او زایل شد و اطباء نتوانستند با دوا او را معالجه کنند، پس داستانهایی از زبان زنی موسوم به الفیه ساختند و این نام را از جهت اینکه هزار مرد با او آمیزش کرده بودند به او دادند. او رفتار هریک از مباشرت کنندگان خود را بازگو میکرد و با شنیدن آن حکایات ، شاه دوباره بحال جوانی بازگشت. ( از کشف الظنون ).
- قوه باه ؛ نیروی شهوت .
- مقوی باه ؛ آن دارو که شهوت افزاید. هریک از داروها که محرک باشند مانند فسفرها و ذراریح.
باه. ( ع اِ ) آرمیدن با زن. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192 ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ). نکاح. ( آنندراج ). لغتی است در باءة. ( ذیل اقرب الموارد از لسان ).