برانداختن. [ ب َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) انداختن. برافکندن. ( آنندراج ). افکندن. به اطراف افکندن. ( ناظم الاطباء ) : موج او را بخشک براندازد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). سحر گه مست شو سنگی برانداز ز نارنج و ترنج این خوان بپرداز.نظامی.- حیله برانداختن ؛ چاره کردن. تدبیر کردن : حیلتی برانداخت و خود را بیمار ساخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || پریشان و پراکنده کردن. ( آنندراج ). پاشیدن. ( ناظم الاطباء ). - عرق برانداختن ؛ عرق ریختن : برانداخت بیچاره چندان عرق که شبنم برآرد بهشتی ورق.نظامی. || ببالاافکندن. بهوا انداختن. بالا زدن : بخندید بهرام ازین داوری وزان پس برانداخت انگشتری بدو گفت چندان که این در هوا بماند شود بنده ای پادشا.فردوسی.چون زمین لعنت آدم را شنید در آن حال آن خون را برانداخت تا قیامت فرو نبرد چون آدم... ( قصص الانبیاء 27 ). پرده برانداز و برون آی فرد گر منم آن پرده بهم درنورد.نظامی.صادق او را گفت ببندید و در دجله اندازیداو را ببستند و در دجله انداختند آب او را فروبرد باز برانداخت. ( تذکرةالاولیاء عطار ). - برانداختن پرده ؛ پرده بالا زدن : سعدی از پرده عشاق چه خوش مینالید ترک من پرده برانداز که هندوی توام.سعدی.ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه.حافظ.- برانداختن نقاب ؛ بالا زدن نقاب. از رخ افکندن نقاب : برخیز و نقاب رخ برانداز شاهی دوسه را برخ درانداز.نظامی. || برجهانیدن. بربردن. بالای چیزی افکندن : - برانداختن گشن بر ماده ؛ برجهانیدن او را بر ماده. ( یادداشت مؤلف ). || فروافکندن. زیر افکندن. ( ناظم الاطباء ). فروهشتن : ز رخ بند برقع برانداختش در آن بزمگه برد و بنواختش.نظامی.اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی کنند در قدمت عاشقان سراندازی.سعدی.- برانداختن پرده ؛ فروهشتن. برداشتن : در پای تو هرکه سر نینداخت از روی تو پرده بر نینداخت.سعدی. || استفراغ. قی کردن. دفع کردن. بیرون انداختن : قاء قیئاً؛ برانداخت از گلو. ( منتهی الارب ) : و بعضی است [ از عنبر ] که ماهی او را فرو برد و باز براندازد و بوی ماهی گیرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). خداوند این علت را هر بامداد که از خواب برخیزد قی باید فرمود تا خلطی که از سر بمعده فرودآمده باشد براندازد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). علامت وی آنست که تاسه و غمی اندر آن کس پدید آید و گاه گاه خونی رقیق برمی اندازد بی آنکه او را علتی باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || راندن. تاختن :
معنی کلمه برانداختن در فرهنگ معین
(بَ اَ تَ ) (مص م . )۱ - از بین بردن . ۲ - سرنگون کردن . ۳ - سنجیدن .
معنی کلمه برانداختن در فرهنگ عمید
۱. برافکندن، از میان بردن، نابود کردن. ۲. رسم و عادت یا قانونی را از بین بردن.
معنی کلمه برانداختن در فرهنگ فارسی
برافکندن، از میان بردن، نابود کردن، رسم عادت یا قانونی را از بین بردن، ازمیان رفته، نابود شده ( مصدر ) ۱- از میان بردن نابود کردن . ۲- رسم و عادتی را از بین بردن قانون و مقرراتی را ملغی کردن . ۳- منقرض کردن ( پادشاهی دولت سلسله ) .
معنی کلمه برانداختن در ویکی واژه
از بین بردن. سرنگون کردن. سنجیدن.
جملاتی از کاربرد کلمه برانداختن
به کم مدت از کار پرداختند میان بَر ز پیکر برانداختند
پیشروان پرده برانداختند پرده ترکیب در انداختند
تخارها که نخستین اقوام آریایی بلخ بودند، در قرن سوم پیش از میلاد ساکن ترکستان چین شدند. اما در میانهٔ قرن دوم پیش از میلاد بر اثر تهاجمات هونها به نواحی غربیتر کوچ کردند. دو قوم تخاری یوئهچی و ووسون ابتدا بهسمت فرغانه و سپس بهقلمرو یونان باختری پیشروی کردند. یوئهچیها و ووسونها میان سالهای ۱۴۰ الی ۱۳۰ ق.م به قلمرو دولت یونانی بلخ حملهور شدند و پس از برانداختن آنها دولت کوشانیان را بنیاد نهادند که پس از امپراتوری تانگ دومین امپراتوری بزرگ دنیا بهشمار میرفت.
آقا محمدخان حکومت شیراز را به کلانتر سپرد. این اقدام حاج ابراهیم خان باعث شد آقا محمدخان به سادگی بر جنوب ایران سلطه پیدا کند و با برانداختن حکومت زندها، حوزه نفوذ و سلطنت خود را گسترش دهد.
ز هیبت تو برانداختند ببر و هژبر یکی ز بیشه نشست و یکی ز دشت مسیر
آنچه گفتهاند که عاشق در مقام فراق خوشتر از آنکه درمقام وصال راستست زیرا که در فراق امیدوصالست و در وصال بیم هجر، اما با درد فراق ساختن و خود را بخود برانداختن از دید امتناع وصول بود واین از تفرقه خالی نیست زیرا که در درد انیت این باقی بود و در وصول بهویت او در باقی بود:
نخستین باری که به بهانه برای برانداختن خاندان امامقلی خان به دست شاه صفی افتاد، هنگام لشکرکشی وی برای استرداد بغداد بود. در ضیافتی داود خان برادر امامقلی خان، فعالیت و کار قوللر آقاسی تازه را (خسرو میرزا باگراتیونی که ملقب به رستم خان شده بود) با لحن تمسخرآمیزی مورد انتقاد قرار داد. شاه به خاطر خدمات فراوانی که رستم خان در زمان جلوس شاه صفی به شاه صفی کرده بود، داود خان را از مجلس ضیافت بیرون راند. شاه صفی پس از این واقعه و همچنین به خاطر شکایتهای قاجاریهای قرهباغ، داود خان را (که ریاست آنان را بر عهده داشت) مورد خطاب و عتاب قرار داد.
راز برانداختن از روش ساختن دیده و دل باختن پشت و شکم داشتن
این جمعیت مانند سربداران سبزوار به منظور برانداختن سلسلهٔ مغول در قرن هفتم هجری در خاوران به وجود آمدند و فعالیت خود را آغاز کردند.
ز هر گونهای چاره میساختند دگر سان فسونی برانداختند
و هرون الرّشید جعفر را، پسر یحیی برمک، چون فرموده بود تا بکشند، مثال داد تا بچهار پاره کردند و بچهار دار کشیدند، و آن قصّه سخت معروف است، و نیاوردم که سخن سخت دراز میکشد و خوانندگان را ملالت افزاید و تاریخ را فراموش کنند و بو الفضل را بودی که چیزهای ناشایست گفتندی، و هرون پوشیده کسان گماشته بود که تا هر کس زیر دار جعفر گشتی و تأذّیی و توجّعی نمودی و ترحّمی، بگرفتندی و نزدیک وی آوردندی و عقوبت کردندی. و چون روزگاری برآمد، هرون پشیمان شد از برانداختن برمکیان. مردی بصری یک روز میگذشت، چشمش بر داری از دارهای جعفر افتاد، با خویشتن گفت:
که یک ره سر از نیره نشناختند به مستی کلاهی برانداختند
دوباره به دیلم رفت و قصد داشت مجدداً قیام کند ولی ضمن شکستهایی، وقتی موفق به جمعآوری سپاه درخوری شد، فخرالدوله دیلمی از آل بویه قصد برانداختن او کرد و صاحب بن عباد را به آن نواحی فرستاد. صاحب او را امان داد و به ری برد و در درگاه فخرالدوله ماند. مؤید نهایتاً به دیلمان بازگشت و اندکی بعد در روز عرفهٔ سال ۴۱۱ هجری در ۷۹ سالگی همانجا در گذشت و روز عید قربان در روستای لنجا دفن شد. مقبرهاش مشهور و مزار مردم آن نواحی بود.
«شاه صفی از آغاز سلطنت خود برای برانداختن خاندان امامقلی خان بهانهای میجست ولی چون امامقلی خان هرگز به کاری که نشانهٔ اندک خودسری و نفاقی باشد دست نمیزد و همواره فرمانبردار و آمادهٔ خدمت بود، شاه نیز جز شکیبایی چارهای نداشت».
بربرها نخستین کسانی بودند که از روزگار خیلی دور در این سرزمین سکونت داشتند. اولین بار فنیقیها در سدهٔ دوازدهم پیش از میلاد به ان کشور هجوم آوردند و مهاجر نشینهایی در کرانههای شمالی آن پدیدآوردند. سپس کارتاژیها به آن جا وارد شدند و نواحی شرقی آن را به تصرف درآوردند. رومیها، پس از برانداختن دولت کارتاژ، به این سرزمین دست یافتند و چندی بر سواحل شمالی آفریقا و سرزمینهای ساحلی الجزایر حکومت کردند. واندالها در ۴۳۰ بعد از میلاد، دست رومیها را از الجزایر کوتاه کردند.
در این دوره شاه طهماسب موسیقی را ممنوع کرده بود و پس از حمله او به گیلان و برانداختن حکومت خان احمد؛ استاد زیتون هم دستگیر و در قلعه قهقهه زندانی شد که در همانجا درگذشت.
قوله تعالی: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ سباق و سیاق این آیت، مدح صحابه رسول است و ذکر سیر و بیان شرف ایشان که اعلام اسلاماند و امان ایمان، ارکان دولت و آثار ملّت و اختران سپهر دعوت، بر بساط توحید صف پیشین ایشانند، در دفتر تفرید سطر نخستین ایشانند، ناقلان شرع و ناقدان دین ایشانند، مشاهدان وحی و تنزیل ایشانند، خواب و آرام بر خود حرام کردند تا در میدان دین خرام کردند، روز و شب همی تاختند تا سراپرده کفر برانداختند، تخم عبادت کاشتند تا بر سعادت برداشتند، علم شعار ایشان و زهد دثار ایشان و رحمت نثار ایشان، نصرت رایت ایشان وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ آیت ایشان، سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی بدایت ایشان و سقاهم ربهم غایت ایشان. مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ در شأن ایشان. حقّ جلّ جلاله در قرآن بسه جایگه ایشان را رجال خواند: رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا پاکی دوست دارند و بپاکی کوشند از آنکه دین اسلام را بنا بر پاکی است.
گروهی بر او تیغ کین تاختند ز روی جهانش برانداختند
در همان دوران که ملت ارمنی میبایست با تلاشهای زمامداران عثمانی برای برانداختن نسلش مقابله کند در امپراتوری روسیه هم بایستی مبارزه دفاعی سختی علیه استبداد یا ضد آن دولت پلیسی که بر روسیه حکومت میکرد و تازه خود نظام تزاری در بند و زندان او بود انجام دهد.
بزرگان ایران از ونون یکم (ونون یکم فرزند نخست فرهاد چهارم) که از سال ۷ یا ۸ میلادی شاه ایران بود، ناراضی بودند. ونون به خاطر اقامت در روم تربیتی رومی داشت و از عهدهٔ کارها آنچنان که انتظار میرفت، برنمی آمد. در سال ۱۲ میلادی بزرگان کشور اردوان سوم را به شاهی برگزیدند و وی با برانداختن ونون بر تخت شاهی نشست. ونون به ارمنستان رفت و آنجا را تصرف کرد، ولی اردوان او را از آنجا راند. ونون سپس به سوریه فرار کرد و تحت حمایت رومیان قرار گرفت.