معنی کلمه برم در لغت نامه دهخدا
- از برم داشتن ؛ از حفظ داشتن. از بر داشتن. ( یادداشت دهخدا ) :
از مصحف تندی و درشتی نه همانا
یک سوره برآید که تو از برم نداری.فتوحی مروزی. || تالاب و استخر و چشمه آب. ( برهان ). گوی باشد بزرگ حوض مانند که آب باران در آن جمع شود و آنرا تالاب خوانند. ( آنندراج ) :
چون تن خود به برم پاک بشست
از مسامش تمام لؤلؤ رست.شهید بلخی.طریقهاش چو برم آبهای سیل از گل
نباتهاش چو دندانهای اره ز خار.فرخی.|| مرغ ، که سبزه کنار جوی باشد. ( برهان ). || یک قسم مرغ آبی. ( ناظم الاطباء ). || انتظار. ( برهان ).
برم. [ ب َ ] ( ع مص ) استوار کردن. ( از منتهی الارب ). محکم کردن. ( از اقرب الموارد ). || ریسمان را دوتا کردن و آنرا تافتن. ( از اقرب الموارد ).
برم. [ ب َ رَ ] ( اِ ) چوب بندی که تاک انگور وبیاره کدو و خیار و امثال آن بر بالایش اندازند. ( از برهان ). چفته بندی. داربست. || در لهجه گیلکی ، چوبی را گویند که پارچه ای ملون بر بالای آن بندند و در میدان نصب کنند برای آگاهی روستاییان از کشتی و آمدن به تماشا. ( حاشیه معین بر برهان قاطع ).
برم. [ ب َ رَ ] ( ع مص ) بستوه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بستوه آمدن و بیقراری کردن از اندوه. ( از منتهی الارب ). بیزار گشتن و دلتنگ شدن. ( از اقرب الموارد ). ملول شدن و بستوه آمدن. ( برهان ). || اراده ایراد حجت کردن و بیاد نیاوردن آنرا. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
برم. [ ب َ رَ ] ( ع اِ ) آنکه از بخل قمار نکند. ( منتهی الارب ). آنکه بامردم در قمار داخل نشود. ( از اقرب الموارد ). کسی که در مجلس قمار نشیند و بازی نکند. ( برهان ). ج ، أبرام. || ستوه و بی قراری. ( منتهی الارب ). ضَجَر. ( اقرب الموارد ). || دانه غوره انگور آنگاه که به خردی ذره ای باشد. ( منتهی الارب ). دانه انگور هرگاه مانند سر ذَرّ و مورچگان خرد باشد. ( از اقرب الموارد ). || ثمر درختان خاردار، بَرَمة یکی. ( از منتهی الارب ). میوه عضاه. ( از اقرب الموارد ). میوه طَلح. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). میوه درخت خاردار عموماً، و بعضی گویند شکوفه بهار درخت مغیلان. ( از برهان ). شکوفه درخت مغیلان. ( الفاظ الادویة ). برخی آنرا شکوفه مغیلان دانند و برخی شکوفه درخت خارداری می دانند شبیه با مغیلان بقدر زعرور. ( از تحفه حکیم مؤمن ). || قیصوم. شجره ابراهیم. شاه بابک. رجوع به شاه بابک شود. || سرب گداخته. ( منتهی الارب ). کحل و سورمه گداخته و مذاب. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || سرکوه. ( منتهی الارب ). قله هایی از کوه ، واحد آن بَرَمة. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || ج ِ بَرِمة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به برمة شود. || ( اِخ ) نام ناقه ای. ( منتهی الارب ).