معنی کلمات حرف "ب" - صفحه 6
- برزگری
- بحبوحه
- بامداد
- بزبان
- برسر
- بارون
- بحسب
- بدگهر
- بزازی
- براعت استهلال
- بدخواهی
- برینه
- بدرفتاری
- بدسگالی
- بداندیشی
- بر سری
- بریتانیا
- بالیده
- بالیدن
- برته
- باشلق
- بارمان
- براو
- بددلی
- بافنده
- بشقاب پرنده
- بشول
- بزاز
- بار آمدن
- برفزود
- بدکرداری
- بذات
- بخون
- بزرگ شدن
- بدگویی
- بذله
- بحور
- بازگشته
- باخه
- باساز
- بدایت
- برساختن
- بضعه
- بش باد
- بشردوست
- برانداز کردن
- برهنگی
- بضع
- برگزیدن
- باردار کردن
- بازآوردن
- باده پرستی
- بازداشتی
- برافروختگی
- بردابرد
- برزش
- باگل
- برخلاف
- بازآمدن
- باندی
- بسامانی
- بازپیوندخواهی
- بخل
- بالکن
- بالینی
- بدمست
- باغ وحش
- برنجاسف
- بابوی
- بزرد
- برگزیده
- بسبب
- باختریان
- بار باد
- بطلان
- باژگون
- بسکه
- بارکش
- بحقیقت
- برنجی
- بطالت
- بزه
- باعث
- باع
- بازداری
- بخته
- بار بال
- برافراشته
- باشرف
- بزنگ
- ببر بیان
- برآشفته
- بازگو
- بحال
- برکه
- بالکان
- بالک
- بسرعت
- بشرویه
- بستک
- باوری
- بدلش
- بسته میان
- بادآور
- باهر
- بردباری
- بخشندگی
- بؤس
- بایستن
- بریل
- باز نمودن
- بازگردانیدن
- برغول
- برگشتگی
- بارکشی
- بازخوانی
- بالا بردن
- برگرفتن
- بازداشتگاه
- بازی
- بشار
- برجستن
- برومندی
- باکره
- بستار
- بساوند
- بتازگی
- باتوم
- بربستن
- برگردانیدن
- باحور
- برترین
- بالعکس
- بستن
- بالن
- برآمد
- بزغاله
- برانگیختن
- بشت
- بزرگ داشتن
- باطله
- بارگاه
- باکس
- باستان
- بریه
- برگزیدگان
- بدنما
- ببین
- بخشیده
- بخشایش
- بادکنک
- باجی
- باشتاب
- بازیگری
- بدور
- بذال
- باز پس
- برهمی
- بحارالانوار
- بازیافت
- باران
- بجول
- بادامه
- باریدن
- بالا رفتن
- باریکه الکترون
- باقیات
- بردگان
- بال
- باجه
- برخورداری
- باش
- بشولیده
- بشم
- بزغ
- بدعت
- باهم
- برزن
- بیکرک
- بیوزن
- بیهوازی اختیاری
- بیهنجار
- بیمسمی
- بیرگ
- برگسن
- برچه
- بازه
- باریس
- بر اثر
- بدین
- بدبین
- بردار
- بدو
- با
- بستاخ
- برآمدگی
- بداهه
- بدیر
- بسمه
- باتجربه