برء

معنی کلمه برء در لغت نامه دهخدا

برء. [ ب َ ] ( ع مص ) آفریدن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از اقرب الموارد ). خلق. خلقت : برٔاﷲ الخلق ؛ آفرید خدای تعالی خلق را. ( از اقرب الموارد ). || به شدن و برخاستن از بیماری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و این بلغت اهل حجاز است. ( از اقرب الموارد ). بُرء. ( منتهی الارب ). رجوع به برء شود.
برء. [ ب ُ ] ( ع مص ) بروء. بَرء. ( از منتهی الارب ). به شدن از بیماری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). از بیماری به شدن. ( غیاث اللغات از کنزاللغة ). از بیماری برخاستن. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) بهبود. شفا. بهتری از بیماری. ( زمخشری ). || ( اِ ) دوای مخصوص مرضی. ( یادداشت مؤلف ) : فهذا [ ای الحنظل ] هو البرء من هذا الداء [ ای الجذام ]. ( ابن بیطار ).
برء. [ ب ُ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ بُرَاءَة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خانه هایی که صیادان جهت شکار ساخته باشند. ( منتهی الارب ). رجوع به براءة شود.

معنی کلمه برء در فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] (مص م . ) خلق کردن ، آفریدن ، از عدم به وجود آوردن .
(بُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) به شدن ، نیک شدن ، شفا یافتن از مرض . ۲ - (اِ مصِ. ) بهی ، بهبود.

معنی کلمه برء در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَّبْرَأَهَا: که آن را به وجود آوریم (از مصدر برء که به معنی خلقت از عدم است)
تکرار در قرآن: ۳۱(بار)

معنی کلمه برء در ویکی واژه

به شدن، نیک شدن، شفا یافتن از مرض.
بهی، بهبود.
خلق کردن، آفریدن، از عدم به وجود آوردن.

جملاتی از کاربرد کلمه برء

زلال لطفک قد فاض من ریاض وداد فآض برء سقامی وعاد برد اوامی
و لقد شفی نفسی و ابرء سقمها قیل الفوارس و یک عنتر اقدم
لولا یمن به رب العباد علی شیراز ما کان یرجوالبرء من دائه
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ، این آیت در شأن ولید بن عقبة بن ابی معیط فرو آمد که رسول خدا او را فرستاد بوفد بنی المصطلق، تا از ایشان زکاة ستاند، آن قوم چون خبر رسید بایشان که ولید میآید بطلب زکاة، تعظیم فرمان خدای را و حرمت داشت فرستاده رسول را همه سلاح در کردند و بشادی و رامش باستقبال وی بیرون آمدند. ولید چون ایشان را بر آن صفت دید بترسید پنداشت که ایشان بقصد خون وی بیرون آمدند، از آن ترس هم از راه بازگشت با مدینه و رسول را گفت آن قوم مرتد گشتند، زکاة ندادند و قصد خون من کردند. رسول از ایشان در خشم شد و خواست که لشکر فرستد بغزاء ایشان، قومی از ایشان در رسیدند و احوال معلوم کردند، بر خلاف آنکه ولید گفت. رسول ایشان را متهم داشت، خالد ولید با جماعتی بایشان فرستاد تا از حال ایشان بر رسد و حقیقت آن باز داند. خالد رفت و ایشان را بر ایمان و طاعت دید و بر بانگ نماز و جماعت و مال زکاة جمع کرده و فرمان خدای و رسول در آن بجای آورده، خالد حال و قصه ایشان با رسول نمود و در شأن ولید بن عقبه آیت آمد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ، ای ان جاءکم کاذب بخبر یعظم وقعه فی القلوب، فَتَبَیَّنُوا، ای قفوا حتّی یتبین لکم ما جاء به اصدق هو ام کذب، أَنْ تُصِیبُوا، یعنی کی لا تصیبوا بالقتل و القتال، قَوْماً، برءاء بِجَهالَةٍ منکم بحالهم، فَتُصْبِحُوا عَلی‌ ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ علی عجلتکم و کان النبی (ص) یقول التبین من اللَّه، و العجلة من الشیطان، و قال بعض المفسرین دلّت هذه الایة ان خبر الواحد العدل یجب العمل به لان اللَّه تعالی امر بالتثبت فی خبر الفاسق و لو تثبّتنا فی خبر العدل لسوّینا بینهما.
قوله: وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ مکی و ابو عمر و حمزه و ابو بکر و ارجلکم بخفض لام خوانند، باقی بنصب خوانند، آن کس که بنصب خواند گوید: عطف است بر وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ، و گوید: در آیت تقدیم و تأخیر است، تقدیره: فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق، و ارجلکم الی الکعبین، و امسحوا برءوسکم، و دلیل این تقدیم و تأخیر، هم از جهت خبر واضح است، هم از جهت نظر، اما خبر آنست که مصطفی (ص) گفت: «لا یقبل اللَّه صلاة امری حتی یضع الطهور مواضعه، فیغسل وجهه و یدیه و یمسح برأسه، و یغسل رجلیه».