بر زدن

معنی کلمه بر زدن در لغت نامه دهخدا

بر زدن. [ ب ُ زَ دَ ] ( مص مرکب ) در اوراق قمار، پس و پیش کردن ورق ها تا دغلی و تقلب در آن نباشد. زیرو روی کردن اوراق قمار تا نباید حریف دغلبازی آنرا بسود خود مرتب کرده باشد. زیرو زبر کردن اوراق بازی تا اگر حریفان دغل پشت هم اندازی کرده باشند باطل گردد. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به بُر شود.، برزدن. [ ب َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) زدن :
آن ساعدی که خون بچکد زو ز نازکی
گر برزنی بر او بر یک تار ریسمان.خسروی.اگر آسمان برزمین برزنی
و گر آتش اندر جهان درزنی.فردوسی.ای به شب تار تازیان بچپ و راست
برزنی آخر سر عزیز بدیوار.ناصرخسرو.تیغ اگر برزدی به تارک سنگ
آب گشتی ولیک آتش رنگ.نظامی.پس از هوشمندی و فرزانگی
چو دف برزدندش به دیوانگی.سعدی.- آتش برزدن به جایی یا چیزی ؛ سوختن آن. شعله ورساختن آتش در آن :
شتر بار کن ز آنچه باشد گزین
پس آنگه بدژ برزن آتش بکین.فردوسی.- چنگ برزدن ؛ دست بردن :
بقندیل قدیمان درزدن سنگ
بکالای یتیمان برزدن چنگ.نظامی.- رقم برزدن ؛ نوشتن بر بالا یا روی چیزی : بیاعان معتمد باشند کی قیمت عدل بر آن نهند و رقم برزنند و به غربا فروشند. ( فارسنامه ابن بلخی ).
- عنان برزدن ؛ جنبانیدن عنان. بحرکت سریع واداشتن مرکب :
چو جبریل از رکابش بازپس گشت
عنان برزد زمیکائیل بگذشت.نظامی. || بالا زدن :
چو دریا برمزن موجی که داری
مپر بالاتر از اوجی که داری.نظامی.- آستین برزدن ؛ بسوی بالا عطف دادن.( یادداشت مؤلف ). بالا زدن سرآستین. مالیدن آستین. ورمالیدن آن. دولا کردن آن. دوتا کردن آن :
آستین برزده ای دست به گل برزده ای
غنچه ای چند ازاو تازه و نوبر چده ای.منوچهری.چو سنبل تو سر ازطرف یاسمین برزد
غمت بریختن خونم آستین برزد.ظهیر.- علم برزدن ؛برافراشتن آن. بالا بردن آن :
چون صبح بفال نیک روزی
برزد علم جهان فروزی.نظامی.چو عالم برزد آن زرین علم را
کزو تاراج باشد سیل غم را.نظامی. || افشاندن. پاشیدن :
همه ره همی آب را برزدند
تو گفتی گلابی بعنبر زدند.

معنی کلمه بر زدن در فرهنگ معین

(بُ. زَ دَ ) (مص م . ) برهم زدن و زیر و رو کردن ورق ها پیش از بازی .، (بَ. زَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - پهلو به پهلو زدن . ۲ - برابری و همسری کردن .

معنی کلمه بر زدن در فرهنگ فارسی

پهلوزدن، پهلو به پهلو، همسری و برابری ، قماربازان، برهم زدن و درهم کردن ورق ها
( مصدر ) برهم زدن و زیر و رو کردن ورقها پیش از بازی .

معنی کلمه بر زدن در ویکی واژه

برهم زدن و زیر و رو کردن ورق‌ها پیش از بازی.

جملاتی از کاربرد کلمه بر زدن

آن کمر بستن و خنجر زدنش را نگرید طرف دامن بمیان بر زدنش را نگرید
بر زدندی چون فدایی حمله‌ای خویش را بر گربهٔ بی‌مهله‌ای
بدان چینیان خویشتن بر زدند همه زخم بر سینه و سر زدند
همه پاک بر باره باید شدن تن خویش را بر زمین بر زدن
در آن شهر یک روز دم بر زدند شب آمد یکی رای دیگر زدند
شرع شارع بهر عامست ارنه اهل عشق را جذبه چون گردید غالب دوش بر رهبر زدند
پس از هوشمندی و فرزانگی به دف بر زدندش به دیوانگی
کرد اختیار بر زدن گردن گردن زن خباره نمی یابد
ممکنات از مرگ وی بر سر زدند بیرق ماتم به گردون بر زدند
بدان دشمنان خویشتن بر زدند گهی بر سر و گاه بر بر زدند
در ترجمه کلمه «اضربوهن» که در متن اصلی به‌کار رفته‌است، اختلاف نظر وجود دارد. این کلمه به‌صورت «از پیششان رفتن»، «فاصله گرفتن»، «زدن»، «آرام زدن» و «جدا شدن» ترجمه شده‌است. اما ترجمه غالب نزد مترجمان فارسی بر زدن صحه می‌گذارد.