باذل

معنی کلمه باذل در لغت نامه دهخدا

باذل. [ ذِ ] ( ع ص ) بخشنده و سخی. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). ج ،بُذل. عطادهنده. بسیارعطا. جوانمرد معطی. دهنده. بذل کننده و جودکننده. سخی و جوانمرد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه باذل در فرهنگ معین

(ذِ ) [ ع . ] (ص . ) بخشنده .

معنی کلمه باذل در فرهنگ عمید

بذل کننده، بخشنده، سخی.

معنی کلمه باذل در فرهنگ فارسی

بذل کننده، بخشنده، سخی
( اسم ) بذل کننده بخشش کننده بخشنده.

معنی کلمه باذل در ویکی واژه

بخشنده.

جملاتی از کاربرد کلمه باذل

شهزاده فریدون ملک باذل عادل کش بارخدا بر دو جهان‌ کرده‌ کنارنگ
امیر عادل باذل، محمد محمود که حمد و محمدت آنجاست کو بود هموار
گر مهر نیستی ز چه چون مهر باذلی ور چرخ نیستی ز چه چون چرخ قادری
امیر باذل و عادل که رشک بذل و عدل او جحیم افروز روح حاتم و نوشیروان باشد
تاج دولت رکن دین غیث زمین غوث زمان شاه عادل خسرو باذل شهنشاه جهان
وزیرِ عادلِ باذل بزرگِ کوچک‌دل که بر زمانه فشاند آستین استغنی
عرضه کردن نیازمندی خویش در بر شهریار باذل راد
چون معن گفت مظهر باذل منم بگو کز مجمع مظاهر اسما نیامدی
ز رای روشن تو خورده مهر و مه تشویر ز دست باذل تو کرده کان وبحر سئوال
یکی ابر باذل یکی ببر با دل یکی غیث وابل یکی لیث ساغب