برافروخته

معنی کلمه برافروخته در لغت نامه دهخدا

برافروخته. [ ب َ اَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) روشن شده. || مشتعل شده. || آتش گرفته. ( ناظم الاطباء ). || خشمگین شده. || رایج. بارونق :
رونده بدانگه بود کار من
برافروخته تیزبازار من.فردوسی.شعرا را بتو بازار برافروخته بود
رفتی و با تو بیکبار برفت آن بازار.فرخی.رجوع به برافروختن و افروخته شود.

معنی کلمه برافروخته در فرهنگ فارسی

روشن شده یا آتش گرفته .

جملاتی از کاربرد کلمه برافروخته

برافروخته چهر ماه از پرند در تیرگیش آسمان کرده بند
دو گوهر به چشم اندرون دوخته چو روشن دو شمع برافروخته
وان شعله که از توپ تو افتاد بمجلس زودا که برافروخته أت در به خیام است
ببین لاله را با دل سوخته رخ از آتش دل برافروخته
آن چه شمع است که از چهره برافروخته است که چو پروانه دل سوختگان سوخته است
آکوما دارای موهای قرمز تیره، رنگ پوست تیره، چشمان قرمز برافروخته با صلبیه سیاه، مهره‌های نیایش به دور گردن دارد، کاراته گی خاکستری تیره به تن دارد و به جای اوبی یک تکه ریسمان به دور کمرش بسته است. واژهٔ کانجی «ده» (天) به معنای «بهشت»، در زمان‌هایی که برنده می‌شود، در پشت او دیده می‌شود.
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان، وای بر هر عیبجوی مسخره کننده ای! ﴿۱﴾ همان کس که مال فراوانی جمع‌آوری و شماره کرده [بی آنکه مشروع و نامشروع آن را حساب کند]! ﴿۲﴾ او گمان می‌کند که اموالش او را جاودانه می‌سازد! ﴿۳﴾ چنین نیست که می‌پندارد؛ بزودی در (حُطَمه) [آتشی خردکننده] پرتاب می‌شود! ﴿۴﴾ و تو چه می دانی (حُطمه) چیست؟! ﴿۵﴾ آتش برافروخته الهی است، ﴿۶﴾ آتشی که از دلها سرمی زند! ﴿۷﴾ این آتش بر آنها فروبسته شده، ﴿۸﴾ در ستون‌های کشیده و طولانی! ﴿۹﴾
همه شمع مردی برافروخته چو پروانه گان خویش را سوخته
شعرا را به تو بازار برافروخته بود رفتی و با تو به یکبار شکست آن بازار
تا باکه رخ از باده برافروخته بودی کآتش به دل عاشق خونین جگر افتاد
چهره برافروخته بریان صباح تا برباید دل مسکین چند
بر رخت آتشی از عشق برافروخته اند کیست کش از پی دل نعل درین آتش نیست
اسکندر از نظر فیزیکی جذاب و گیرا نبود. حتی با در نظر گرفتن استانداردهای مقدونیان، اسکندر بسیار کوتاه اما سفت و کلفت بود. ریشش اندک و ناچیز بود و او با از ته تراشیدن آن در برابر نجیب‌زادگان پرموی مقدونی ایستاد. گردنش به نحوی تاب داشت لذا اینطور به نظر می‌رسید که با زاویه‌ای مشخص به بالا زل می‌زند. چشم‌هایش (یکی آبی، یکی قهوه‌ای) حالتی اشک‌آلود و زنانه را برملا می‌کرد. رنگ رویش برافروخته و صدایش نخراشیده بود.