بحلی

معنی کلمه بحلی در لغت نامه دهخدا

بحلی.[ ب ِ ح ِ ] ( حامص مرکب ) بحل. کلمه ای است که در طلب آمرزش و مغفرت و معذرت و عذرخواهی استعمال می کنند. ( ناظم الاطباء ). بخشودن. حلال کردن. خشنودی اظهار کردن بمعنی حلالی و حلیت خواستن. ( فرهنگ شعوری ). حلال بائی. تحلل. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به بحلی خواستن شود.

معنی کلمه بحلی در فرهنگ معین

(بِ حِ ) [ فا - ع . ] (مص ل . ) حلالیت طلبیدن ، حلال کردن .

معنی کلمه بحلی در فرهنگ عمید

بخشودن.
* بحلی خواستن: (مصدر لازم ) [قدیمی] بخشودگی خواستن.

معنی کلمه بحلی در فرهنگ فارسی

حل بائی تحلل .

معنی کلمه بحلی در ویکی واژه

حلالیت طلبیدن، حلال کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه بحلی

نه ز خداوند توبه جوئی و نه هیچ بخواهی ز بندگان بحلی
گر کام دل من ندهی از لب خویش بس خون دلم بریزی از من بحلی
کردی تو قصد دلم وز بی دلی خجلم گر قصد جان نکنی از من به دل بحلی
نیست اندیشه‌ای ز من بحلی از توام نیست زین سبب خجلی
اگر رونده درین مقام بدین نعمتها باز نگرد بچشم خوش آمد از حضرت منعم بازماند و اگر خاک متابعت در دیده جان کشد و بحلیه «مازاغ البصر و ماطغی» متحلی شود مستحق مطالعه آیات کبری گردد «هاهنا تسکب العبرات». این آن عتبه است که خون صدهزار صدیق بر خاک امتحان ریخته شد و آب بآب برنیامد.
و بدان که بحلی آن وقت تمام بود که بگوید که چه کرده ام که از مجهول بیزار شدن درست نبود.
بر آن سری که دل مستمند ما بخلی اگر به دل برهم از تنم به جان بحلی
چون این بشنودم، به بر خرما فروش رفتم و از او بحلی خواستم. خرما فروش را بحل کرد و گفت: چون کار بدین باریکی است، من ترک خرما فروختن گفتم از آن کار توبه کرد و دکان برانداخت و از جمله ابدال گشت.
از من بحلی هر چه کنی یا نکنی ای وای بمن اگر نسازی بحلم
همه آراسته بزیور سنت و جماعت و متحلی بحلیه براعت و بلاغت، حنفیان یکرنگ و متدینان یک سنگ، بوی بدعت را بمشام ایشان ممری نه، و خیال خیانت را در سینه ایشان مقری نه