وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ در زمین خانه ساختند و مطاف جهانیان کردند، و در آسمان خانه ساختند و مطاف آسمانیان کردند، آن را بیت المعمور گویند و فریشتگان روی بدان دارند و این یکی را کعبه نام نهادند و آدمیان روی بدان دارند. سید انبیا و رسل صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گفت شب قربت و رتبت، شب الفت و زلفت، که ما را درین گلشن روشن خرام دادند، چون بچهارم آسمان رسیدم که مرکز خورشیدست، و منبع شعاع جرم شاه ستارگانست، بزیارت بیت المعمور رفتم چند هزار مقرب دیدم در جانب بیت المعمور همه از شراب خدمت مست و مخدور، از راست میآمدند و بجانب چپ میگذشتند و لبیک میگفتند، گویی عدد ایشان از عدد اختران فزونست، وز شمار برک درختان زیادت، و هم ما شمار ایشان ندانست، فهم ما عدد ایشان در نیافت. گفتم یا اخی جبرئیل که اند ایشان؟ و از کجا میآیند؟ گفت یا سیّد و ما یعلم جنود ربک الّا هو پنجاه هزار سال است تا همچنین میبینم که یک ساعت آرام نگیرند هزاران ازین جانب میآیند و میگذرند، نه آنها که میآیند پیش ازین دیدهام نه آنها که گذشتند دیگر هرگزشان باز بینم. ندانیم از کجا آیند ندانیم کجا شوند، نه بدایت حال ایشان دانیم، نه نهایت کار ایشان شناسیم. یکی شوریده گفته است «آه این چه حیرت است! زمینیان را روی فراسنگی! آسمانیان را روی فراسنگی! بدست عاشقان بیچاره خود چیست؟ هزار شادی ببقاء ایشان که جز از روی معشوق قبله نسازند و جز با دوست مهره مهر نبازند!!
آوردهاند کی خواجه علی خباز از مرو بمیهنه آمد کی بجانب باورد میشد. شیخ ابوسعید در مسجد نشسته بودو خواجه احمد نصر و بسیار مشایخ با هم بودند و سخنی میگفتند. در میان سخن حدیث یکی از ابنای دنیا میرفت خواجه علی خباز گفت آری مردی با همت است، شیخ گفت جوامردی باید، آن را همت نخوانند آن را امنیت بخوانند. آنکه مال را نفقه کند آن را امنیت گویند نه همت. صاحب همت آن باشد که اندیشۀ او بدون خداوند بهیچ چیز فرو نیاید.
نظر بجانب قدش فکندم و گفتم الف مقابل عین است چون صحیح بود
گرم بروضه صدر جنان برند چه سود؟ که دل بجانب کوی تو می کند پرواز
تا کی نگری بجانب غیر؟! غافل زنگاه غافل ما!
قسم بذات شریف تو میخورم که: نبود چو دوست سرو خرامان بجانب چمنی
از یک جواب خاطر ما را نکرد شاد از ما اگر بجانب او صد پیام رفت
«یا أخی و معتمدی، ابا القاسم الحصیریّ اطال اللّه بقاءک، میاندیشم که باشد که از تو حدیث امیر برادر ما ابو احمد محمّد، ادام اللّه سلامته، پرسند و گویند که «بدان وقت که بر در سمرقند دیدار کردند و عقود و عهود پیوستند، عقد وصلتی بود بنام برادر ما، چنانکه حال آن پوشیده نیست، امروز اندر آن چه باید کرد؟ که بهیچ حال آنرا روا نباشد و شریعت اقتضا نکند مهمل فروگذاشتن.» اگر درین باب باندک و بسیار چیزی نگویند و دل ما در آن نگاه دارند و آن حدیث را بجانب ما افگنند، تو نیز اندر آن باب چیزی مپیوند تا آنگاه که رسولان آن جانب کریم بدرگاه ما آیند با شما. آنگاه اگر در آن باب سخنی گویند، آنچه رأی واجب کند، جواب داده آید.
هوای سرکشی و لاف عاشقی حاشا که سیل ره نبرد جز بجانب پستی