بالنده. [ ل َ دَ / دِ ] ( نف ) نعت فاعلی از بالیدن. نامی. ( ناظم الاطباء ). نامیة. بالان. هرچیز که آن بالیده و تنومند شده باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). برروینده. روینده : بالنده بی دانش مانند نباتی کز خاک سیه زاید و از آب مقطر.ناصرخسرو. || که ببالد. که قد کشد. که قامت افرازد. که مراحل رشد پیماید : روز و شب در بر تو دلبر بالنده چو سرو سال و مه در کف تو باده تابنده چو زنگ.فرخی.- بالنده شدن ؛ نمو، بالیدن. رشد کردن : بته شاسپرم تا نکنی لختی کم ندهد رونق و بالنده و بویا نشود.منوچهری.|| در فارسی معاصر، فاخر. فخور. مباهی. نازنده. بالان. ( یادداشت مؤلف ).
معنی کلمه بالنده در فرهنگ معین
(لَ دِ ) (ص فا. ) نمو کننده ، نشو و نما - کننده .
معنی کلمه بالنده در فرهنگ عمید
نموکننده، در حال رشد یا پیشرفت: جامعهٴ بالنده.
معنی کلمه بالنده در فرهنگ فارسی
( اسم ) نمو کننده نشو و نماکننده رشد کننده .
معنی کلمه بالنده در فرهنگ اسم ها
اسم: بالنده (دختر) (فارسی) (تلفظ: bālande) (فارسی: بالنده) (انگلیسی: balande) معنی: آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است، ( صفت فاعلی از بالیدن )، ویژگی آن که یا آن چه در حال رشد، افزایش یا ترقی است، یا توانایی آن را دارد، نمو کننده، رشد کننده
معنی کلمه بالنده در ویکی واژه
نمو کننده، نشو و نما - کننده.
جملاتی از کاربرد کلمه بالنده
بتی چون به سپهر اندر افروخته نجمی نگاری چو به باغ اندر بالنده نهالی
ایا خرد بتو نازنده چون روان بخرد ایا هنر بتو بالنده چون صدف بگهر
سوناندار در بالنده، باندونگ در ۱۹۵۵ متولد شد و در ۵۸ سالگی در همانجا در ۳۱ مارس ۲۰۱۴ در اثر حمله قلبی درگذشت.
بادی تابنده چو مهر فلک بادی بالنده چو سرو چمن
پس از آن همچو سرو بالنده نوجوانی شود سگالنده
تا کهن گردد ز ماه نو بقای آدمی عمر تو چون ماه نو بالنده و دلخواه باد
بالنده بین اسلام را نالنده بین اصنام را در تهنیت اجرام را شد پیشه انشاد خطب
بلکه مانند راد سرو بلند در همه حال سبز و بالنده
در تک این رواق بالنده پشت ماهی به گاو نالنده
خاک طوس از آن قد بالنده برخوردار شد شاه هم در اصفهان از زندگی بیزار شد
تا که «آنان» جهانی تازه بنیاد کنند؛ جهانی پیر نشونده، نمردنی، تباهی ناپذیر، ناپژمردنی؛ جهانی همیشه زنده، همیشه بالنده و کامروا. آن هنگام که درگذشتگان دگر باره برخیزند و زندگان، نامیرا شوند؛ پس آنگاه «او» پدیدار شود و گیتی را به آرمان خود تازه کند.
آنچه ایزد خواست کرد و آنچه مردم خواست داد شاه را بالنده کرد و تن درستش کرد شاد