بدگو. [ ب َ ] ( نف مرکب ) کسی که گفتار زشت دارد. ( آنندراج ). عیب گو. مفتری. آنکه فحش و زشت می گوید. ( ناظم الاطباء ). عیاب. ( یادداشت مؤلف ). بدگوینده. بدگوی. بدزبان. بددهن : زبان بدگو چونانکه رسم اوست مرا جدا فکند از آن حق شناس حرمت دان.فرخی.و رجوع به بدگوی شود. - امثال : بدی یا بدگو داری . ( امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 409 ). و رجوع به همین کتاب شود.
معنی کلمه بدگو در فرهنگ عمید
بدزبان، بددهان، کسی که دشنام می دهد و حرف زشت می زند.
معنی کلمه بدگو در فرهنگ فارسی
( صفت ) کسی که زیاد دشنام دهد آنکه غالبا سخن زشت گوید بد زبان بد دهان .
جملاتی از کاربرد کلمه بدگو
تو سلطان غیوری در کمند نفس بدگوهر بکش زان پیشتر خود را که جور از آسمان بینی
چو حرف دوستان سبز ملیحی ولی چون طعنه ی بدگو برهنه
به کام خاطر بدگو شدم ز هجرانت گرم ز حال بپرسی دمی غریب نباشد
این که با مردم مدارا می کنم از بهر توست ورنه کی پروا بود از قول بدگویان مرا
درآن مومنان و در این کافران سزا دیده نیکان و بدگوهران
چه دزدی زی خردمندان چه موشی چه بدگوئی سوی دانا چه ماری
سالیری شیفتهٔ خوانندهٔ زن جوانِ اپرا، کاتِرینا کاوالیِری، است، که ازقضا شاگرد خصوصی سالیری نیز هست. وقتی کاوالیِری برای تمرین موسیقی به نزد سالیری میرود، از علاقهٔ خود برای دیدن موتسارت و کار کردن با او صحبت میکند، و سالیری -که حسادتش بار دیگر تحریک شده- سعی میکند نزدِ او از موتسارت بدگویی کند.
۳- سرودن شعرهای هجو و بدگویی علیه محمد از جانب شعرای بنی نضیر.
رهبران ایران هم در بخش عربی رادیو دولتی این کشور به بدگویی شدید از حکومت بعث عراق پرداخته و آن را یک حکومت ضداسلامی و دستنشانده قدرتهای امپریالیستی معرفی میکردند.
آخر ز سفله گردد، بدگوهری هویدا گر آب زر، دو روزی عیب نحاس پوشد
کرین در ۱۸۹۳، مجموعه شعر آزاد خود را با عنوان سواران سیاه انتشار داد. این کتاب تنشهایی به دنبال آورد و بدگوییهای را برانگیخت. اما کرین در اواخر همین سال بود که با انتشار نسخه کامل نشان سرخ دلیری به شهرت رسید. اهمیت این رمان در دقت تولستوی گونه آن در ارائه جزئیات تجربه جنگ است. اما در عین حال تصویری دقیق از هیجانات روانشناسانه به دست میدهد. کرین با انتشار این رمان شهرتی جهانی کسب کرد.
ای سرو قد مه رورفتی به حرف بدگو هر کس هر آنچه بد گفت در حق من شنودی
ابن عبد ربّه شخصیتی ضد شیعی است و شیعیان را رافضی میخواند. به آنان تهمت ها و بدگویی های زیادی دارد.
اشموغ یالدار در اساطیر ایرانی نام دیوی فریبکار و دروغگو که دو بههمزنی و سعایت (سخنچینی و بدگویی) میان دوستان از او برمیخیزد. لقبی است که زرتشتیان به دیوپرستان و پلیدسرشتان میدادهاند.
در جریان جنگ جهانی دوم، بهرام شاهرخ، پسر کیخسرو، گوینده نامی بخش فارسی رادیو برلین بود. و درابتدا در حمایت و بعد از قطع ارتباط ایران و آلمان علیه رضاشاه و بریتانیا بدگویی میکرد. حملات این رادیو رضاشاه را بسیار عصبانی کرده بود. به گفته پروین شاهرخ (کوچکترین دختر او) ارباب کیخسرو پیش از کشتهشدن تلاش کرد تا نامهای به پسرش بنویسد و او را از بدگویی علیه رضاشاه برحذر بدارد؛ ولی اجازه ارسال این نامه به او داده نشد.
بدگوییهای سالیری پشتسرِ موتسارت ادامه پیدا میکند. موتسارت، که از دشمنیهای سالیری کاملاً بیخبر است، به سراغ او میرود. درواقع، موتسارت هرگز تا انتهای فیلم متوجه دشمنیها و کینهجویی سالیری نمیشود.
ای زمین اندر کنارت گوهری با قیمت است قدر آنگوهر بدان با او مکن بدگوهری
استلان در سال ۲۰۰۹ در کنار سایر هنرمندان، مؤلفان و سرگرمیسازان بیدین همچون کریستر ستورمارک، بیورن اولویوس و کریستر فوگلسانگ مقالهای در روزنامهٔ داگنز نیهتر نوشته و در آن به اهمیتِ سکولاریته تأکید کردند. این گروه همچنین از موضعِ سازمان ملل متحد در تعریفش از بدگویی از دین انتقاد کرد.
بعضی از مفسران معتقدند این سوره دربارهٔ وَلید بن مُغِیرَه نازل شدهاست که محمد را مسخره میکرد و به وی تهمت میزد. ناصر مکارم شیرازی، مفسر شیعه، در تفسیر نمونه نوشتهاست افرادی چون ابیّ بن خلف، اخنس بن شریق، جمیل بن عامر، ولید بن مغیره و عاص بن وائل به محمد تهمت میزدند و بدگویی میکردند و در اینجا بود که خداوند سوره همزه را بر محمد نازل کرد. ابراهیم اقبال در کتاب فرهنگنامه علوم قرآن نوشتهاست این سوره در تذکر به کسانی که از مردم عیبجویی میکنند، آنها را مسخره میکنند، تهمت میزنند و ثروت جمع میکنند نازل شدهاست.
هر کجا بدگوهری در عالمست در کنار آنچنان دردانه ایست