بالاخره

معنی کلمه بالاخره در فرهنگ معین

(اَ خَ رَ یا رِ ) [ ازع . ] (ق . ) سرانجام ، عاقبت ، باری (فره ).

معنی کلمه بالاخره در فرهنگ عمید

سرانجام.

معنی کلمه بالاخره در فرهنگ فارسی

سرانجام
سرانجام آخر عاقبت

معنی کلمه بالاخره در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] بالآخره. ریشه کلمه:
اخر (۲۵۰ بار)ب (۲۶۴۹ بار)

معنی کلمه بالاخره در ویکی واژه

سرانجام، عاقبت، در آخر کار،، باری (فره).

جملاتی از کاربرد کلمه بالاخره

عاشقی است جانباز و عارفی است خانه برانداز. دیوانه‌ای است مجذوب و فرزانه‌ای است محبوب و رندی است بی باک و مستی است چالاک. شیوه‌اش مخموری و مشربش منصوری. نامش سعیدا و از زمرهٔ سعد. از طایفهٔ عرفا و از فرقهٔ شهدا. نخست موسوی کیش و انجام محمدی مذهب. ابتدا حکیم سیرت و انتها فقیر مشرب. از مذهب کلیمی به اسلام رجوع و به صورت آن نیز قناعت نکرده، بر طریقهٔ طریقت قدم زده و جمعی از ارباب حال و اصحاب کمال را دیده و به خدمت علماء و حکماء و عرفا رسیده. صاحب دبستان نوشته که حکمیات رادر خدمت حکمای ایران مانند جناب میرفندرسکی و صدرالمتألّهین قدّس سرّه خوانده. غرض، بالاخره در بند صورت مجذوب مطلق گردیده. اموال و اثقال خود را به تاراج داد و سروپا برهنه سر در بیابانها نهاد. پس از مدتی به دهلی افتاد و محمد دارا شکوه دم از اخلاص کیشی او می‌زد و قاضی قوی قاضی آن شهر را به سرمد کینه به هم رسید. در تِلْوِ این حال برادر کهتر داراشکوه بر سریر سلطنت جلوس نمود. چون با سرمد سابقهٔ عداوتی داشت با قاضی قوی در ایذای وی موافقت کرد. قاضی، عریانی سرمد را بهانه کرده، گفت: ترا با وجود ذوق و حال و فضل و کمال، مکشوف العورة بودن از چه راه است. سرمد چون مقصود وی را می‌دانست. گفت: شیطان قوی است. قاضی قوی از این قول متغیر شد و سرمد این رباعی را بدیهةً گفته:
گرجی در سال ۱۳۳۲ به تدریس در دبیرستان‌ها و در سال ۱۳۳۸ به تدریس ادبیات عرب و بالاخره اصول و فقه در دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشغول شد. در آغاز به عنوان دبیری و از سال ۱۳۴۲ به عناوین دانشگاهی و پس از چند سال به رتبه استادی رسید. در بین سال‌های ۱۳۴۷–۱۳۴۳ در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، به تدریس ادبیات عرب و در دانشکده الهیات دانشگاه تهران به تدریس اصول و فقه پرداخت. از سال ۱۳۴۸ در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تدریس حقوق اسلامی مشغول بود. پس از مدتی رسماً به دانشکده حقوق و علوم سیاسی منتقل شد. او با دانشگاه علوم و تحقیقات نیز همکاری داشته‌است.
وهو سیدالاجل سید علی بن شهاب الدین محمد. نسب شریفش به چند واسطه به حضرت امام همام زین العابدینؑمنتهی می‌شود جناب میر از دوازده سالگی سالک مسلک سلوک شد. دستِ ارادت به شیخ شرف الدین محمود عبداللّه مزدقانی مرید شیخ علاء الدوله سمنانی داد و کسب طریقت در پیش تقی الدین علی دوستی سمنانی کرد. جامع علوم ظاهر و باطن گشت. سه نوبت ربع مسکون را سیاحت نمود. گویند به صحبت هزار و چهارصد نفر از اولیاءاللّه رسید. غریب‌تر اینکه چهارصد تن را در یک مجلس دید. احوال و اقوالش در کتاب خلاصة المناقب مندرج است. بالاخره در ماوراءالنهر به بلایی درگذشت. نعشش را به ختلان نقل نمودند. مدت عمرش هفتاد و سه سال و وفاتش در سنهٔ ۷۸۶. از اوست:
نام شریف آن جناب میرزا عبدالوهاب، موسوی انتساب و از فضایل صوری و معنوی و خصایل حسبی و سیادت نسبی کامیاب. در فنون ادبیه و علوم عربیه قادر و ماهر. در حکمت عقلی و ریاضی و طبیعی تبحرش پیدا و ظاهر. در ترقیم خطوط به تخصیص نسخ، تعلیق و شکسته، دست استادان را به پشت بسته. حضرتش أباً عن جد در اصفهان ملاذ و ملجأ بی پناهان. محفلش مجمع شعرا و ظرفا و مجلسش مرجع فقرا و عرفا بوده. بالاخره از علوم ظاهریه خاطر شریفش خسته و دل معارف منزل به تحصیل کمالات معنویه بسته. روزگاری طالب صحبت اهل معارف و حقایق بوده. وجود محمود را به معاشرت و مصاحبت جمعی از اکابر این طایفه مزین فرمود. گویند با آنکه از ممرّ موروث و مکسب ضیاع و عقار وافر و از جهت شغل و منصب مال و مکنت متکاثر داشت از فرط کرم و بذل درم از آنها در اندک وقتی چیزی و پشیزی باقی نگذاشت. چنانکه قوت صبح و شام از رهگذر رهن و وام نیز دست نمی‌داد و مع هذا به قدر مقدور و حد میسور بر سینهٔ سائلان دست رد نمی‌نهاد و لسان کرم آن سید یگانه مترنم بود بدین ترانه که:
قاسم نام داشته و به علوم غریبه رایت شهرت افراشته. علما او را به کفر و زندقه متهم کردند و به سلطان عصر، شاه طهماسب ماضی صفوی عرض نموده. در سنهٔ ۹۳۲ به دیدهٔ جهان بینش میل کشیدند. بالاخره عوام در شیراز هجوم کرده، شهیدش کردند. در اعداد و اسرار نقطه‌ای بی نظیر بود و رسالهٔ ذکر و فکر و جواب «مرآت الصفا» تصنیف نموده. شهادتش در سنهٔ ۹۹۹ و این اشعار تیّمناً و تبرّکاً از نتایج طبعش قلمی شد:
اسم شریفش میرزا محمد هاشم. حکیمی است عظیم الشأن و فاضلی است همه دان. مدت ده سال به تحصیل علوم مشغول و در فنون حکمیات قادر و به حکمت ریاضی و طبیعی به درجهٔ کمال رسید. از اصفهان به مشهد مقدس رضوی رفته، با فضلا معاشرت کرده. پس از تکمیل علوم معقول و منقول به موطن خود مراجعت و حسب الاستحقاق تدریس مدرسهٔ همدان با وی بود. بالاخره در اوان اختلال صفویه با جمعی از متعلقین به شهادت رسید. از اوست:
اسم شریف آن جناب میر عبداللّه و زبدهٔ محققین آگاه بود. چون در ترقیم خط نسخ، ناسخ نسخ نویسان بود، به میر عبداللّه مشکین قلم شهرت نمود، والدش میر سید مظفر وسلسلهٔ نسبش به واسطه‌ای به جناب شاه نعمت اللّه ولی منتهی می‌گرددو اجدادش از هندوستان به ایران افتاده و سید در سنهٔ الف در دهلی قدم به عرصهٔ امکان نهاده. در علم و فضل و اخلاق و سلوک مرتبهٔ عالی تحصیل فرموده. بالاخره در آن ولایت به ولایت مشهور آمد. میر محمدمؤمن متخلص به عرشی مؤلف کتاب مناقب و میر صالح کشفی ازفرزندان آن جناب‌اند. مدت عمرش شصت و سه سال. وفاتش در سنهٔ ۱۰۶۳ در اجمیر واقع شده. از اوست:
فصل ورزشی ۱۳۹۳–۱۳۹۲ آخرین فصلی بود که ابومسلم با مربیگری علی حنطه و مدیر فنی خداداد عزیزی در مستطیل سبز رفت. پس از انجام ۸ دیدار و در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۹۲، اسماعیل وفایی بر اساس مکاتبات متعدد دریافتی از فدراسیون فوتبال ایران متوجه شد که آنان وی را همچنان «مدیر باشگاه» و نه «مالک باشگاه» می‌خوانند، لذا طی نامه‌ای سرگشاده به رئیس فدراسیون فوتبال ایران، ۴۸ ساعت فرصت داد تا بالاخره به این بلاتکلیفی ۴۰ ماهه پایان دهند که وی آیا مالک باشگاه هست یا مدیر آن؟ اگر مالک باشگاه هست، طی نامه‌ای رسمی اعلام شود و اگر مدیر باشگاه هست، پس مالک واقعی باشگاه کجاست و کیست؟ وی را مشخص کند تا هزینه‌ها توسط وی پرداخت و توسط مدیر باشگاه هزینه شود.
هنگامی که اکس‌باکس در ۱۵ نوامبر ۲۰۰۱ عرضه شد، قرار بود اکس‌باکس لایو که هنوز نامی نداشت، در تابستان ۲۰۰۲ شروع به کار کند. اکس‌باکس لایو بالاخره در نمایشگاه ای۳ ۲۰۰۲، زمانی که به‌طور کامل عرضه شد صاحب نام فعلی خود شد.
و هُوَ فخر الحکما و مؤیّد الفضلا، نصیر الملّة و الدّین محمد بن حسن الطوسی. بعضی گفته‌اند که اصل وی از طوس مِنْتوابع شهر قم بوده و همشیره زادهٔ حکیم فاضل باباافضل کاشی است وبعضی گفته‌اند از جهرود مِنْاعمال قم است و در طوس خراسان متولد شده. به هر حال قدوهٔ محققین و زبدهٔ مدققین است. علوم حکمیه را از فرید الدین داماد که او تلمیذ صدرالدین سرخسی و او تلمیذ افضل الدین عیلانی و او تلمیذ ابوالعباس ریوکری و او تلمیذ بهمنیار، از تلامذهٔ شیخ الرّئیس ابوعلی سینای مشهور است تحصیل کرده. گویند خواجه با صدر الدین قونیوی معاصر و در بدو حال او را منکر و میان ایشان مکاتیب و منازعهٔ علمی بوده. بالاخره خواجه به علم او اقرار آورده. مدتها با هلاکوخان به سر برده و تعظیم و تکریم دیده. روزی خواجه به خان گفت که چنان به خاطرت نرسد که ترا از احترام من بر من منتی است چرا که تو به حشمت از سلطان سنجر بیش نیستی و او حکیم خیام را با خود بر یک تخت می‌نشانید و حال آنکه من در علم و فضل از خیام زیاده‌ام و به خدمت تو تن در داده‌ام. غرض، حالات آن جناب در تواریخ مسطور است و تصنیفات وی مشهور. از جمله: اوصاف الاشراف در سلوک و انصاف و شرح اشارات شیخ رئیس در حکمت و شرح کلمات بطلمیوس در نجوم و اخلاق ناصری که به نام ناصرالدّین قهستانی نوشته. مدت هفتاد و هفت سال عمر یافته و در سنهٔ ششصد و هفتاد و دو به ریاض رضوان شتافته. گاهی شعری می‌فرموده. از اشعار آن جناب است:
کشف گودل به جامعه ریاضی و ریاضیدانانی که از این اصل استفاده می‌کردند اطمینان زیادی بخشید. اما سؤال اول همچنان بی‌پاسخ باقی‌ماند. بالاخره در سال ۱۹۶۳، ریاضیدانی به نام پل کوهن، به سؤال اول پاسخ گفت. او ثابت کرد که اصل موضوع انتخاب در حقیقت مستقل از سایر اصول موضوع نظریه مجموعه‌ها است. یعنی نمی‌توان آن را به عنوان یک قضیه به‌وسیله سایر اصول موضوع نظریه مجموعه‌ها اثبات کرد.
از مشاهیر حکمای جهان و از نوادر شعرای زمان خود بوده است و با سلطان سنجر سلجوقی بر یک تخت می‌آسوده. وی و خواجه نظام الملک و خواجه حسن صباح در صِغَر سن با یکدیگر انیس و در یک دبستان همدرس و جلیس بودند و با هم عهد نمودند که روزگار هر یک را تربیت نماید به آن دو نفر طریق شرکت پیماید. چون نظام الملک به منصب صدارت و رتبهٔ وزارت رسید، حکیم به اقطاع مزرعه‌ای چند قانع گردید و حسن را همت بلند به داعیهٔ سرفرازی باز داشت. بالاخره لوای بزرگی برافراشت که مفصّلاً در تواریخ مسطور است. غرض، حکیم به انواع فضایل آراسته و از صفات نکوهیده پیراسته. چندی زهدی به کمال داشت و همت بر مجانبت از هوا و هوس می‌گماشت. چندی نیز ابواب ملامت بر رخ گشوده و به طریقهٔ ملامتیه رفتار می‌نمود. مجملاً حکیمی است هوشیار ورندیست عالی تبار. رباعیاتش متین و بعضی از آنها چنین است:
«بالاخره این خون می‌آید و می‌رسد، همینطوری کسی نمی‌تواند ادعا کند اصل و نسب دارد. افتخار می‌کنم این توانایی‌ها از دوتا ژن خوب آمده».
اسم شریفش قاضی نوراللّه و از کمالات صوری و معنوی آگاه. به وفور فضایل و خصایل نفسانی و روحانی معروف و به صفت تحقیق و معرفت موصوف. کتاب مجالس المؤمنین بر فضیلت وی گواهی است امین. در دولت اکبر شاه قاضی القضاة مملکت هندوستان و مرجع دشمنان و دوستان می‌بود. بالاخره در عهد جهانگیر شاه به سبب تعصب مذهب به ضرب دِرّهٔ خاردار به جوار ابرار شتافت. مدت عمرش هفتاد سال و طریقهٔ نوربخشیه داشته. این چند بیت از ایشان است:
سریال ملک داستان غم‌انگیز زنی به نام «ملک» است که در جوانی از مراسم نامزدی خود با شخص خلیل فرار می‌کند و همراه آلپای که عاشقش است می‌رود. اما زندگی او دچار چالش می‌شود و رابطه‌اش با همسرش آلپای به مشکل برمی‌خورد. او که مادر سه فرزند شده‌است باید با این مشکلات کنار بیاید و بالاخره زمانی می‌رسد که همراه با فرزندانش دفنه، کرم و سعیدعلی به خانه پدری بر می‌گردد تا زندگی خود را دوباره بسازد. او قرار است با پدر و همه کسانیکه روزی آن‌ها را ترک‌کرده بود بار دیگر روبرو شود.
نامش ملاشاه و عارفی است آگاه. بعد از مجالست بسیار با عرفا و فضلا طالب خدمت پیری کامل و شیخی واصل شد. به رهنمایی هادی سبیل سعادت و عنایت و قاید طریق رشد و هدایت در لاهور به خدمت میان شاه میرلاهوری از سلسلهٔ قادریه رسید. چهار ماه در کمال ادب و نهایت طلب بر آستانش معتکف بود و به وی التفاتی از گلزار توجهش نشنود. آخرالامر گفت ای بدخشانی خارهٔ خود را لعل ساختی و در کورهٔ امتحان گداختی. برخیز و غسلی کرده بیا تا صحبتی بداریم. وی غسلی کرده، باز آمد. اجازهٔ ذکر خفی گرفت و بدان متوجه شد، در اندک وقتی ترقی کلی در احوالش ظاهر شد. بعد از رحلت شیخ خویش، در کشمیر توقف کرد. در دامن کوه ماران در مقابل تخت سلیمان باغی و خانقاهی بنا نمود. بالاخره در زمان دولت شاه جهان علمای دهلی او را تکفیر نمودندو مطعون ساختند و لوای قتلش برافراختند. شاه جهان فتوی علما را گرفته به منزل وی رفته با او صحبت داشت. همت بر ارادتش گماشت. علما گفتند که او شاه را مسحور نموده است. به حکم شریعت خونش هدر و قاتلش را اجری جزیل و ثوابی جمیل است. هر که به حجرهٔ وی رفته، نظرش بر او افتاده اللّه گفته، روی بر خاک نهاده. غرض، پنجاه هزار بیت دیوان دارد. مثنویات بسیار و غزلیات بی شمار. ولیکن رعایت بحور و قرافی را چنانکه باید ننموده است. وفاتش در سنهٔ ۱۰۷۲. از اوست:
یک هفته پس از کنگره، جنگ جهانی دوم شروع شد و در روز اول جنگ، در یک سپتامبر ۱۹۳۹، نوت به ارتش فرانسه پیوست و روزنامه بسته شد. او در پاریس خدمت می‌کرد و در ۳۰ مارس ۱۹۴۰، او و آریادنا بالاخره ازدواج خود را به صورت رسمی ثبت کردند. چند روز بعد آدریانا به یهودیت تغییر دین داد و نام خود را نیز به سارا تغییر داد. او اصرار داشت که دوستانش او را با نام جدیدش صدا کنند.
در سن ۱۴ سالگی مادربزرگش اولین گیتارش را به وی هدیه داد. او در آن زمان چندین ساعت در روز را به تمرین می‌پرداخت. بالاخره تصمیم گرفت که تمرکزش را روی موسیقی بگذارد بنابراین ترک تحصیل کرد. اسلش در یک مصاحبه با مجله رولینگ استون خاطر نشان کرده‌است: «وقتی من ۱۴ ساله بودم تازه از خواب بیدار شدم. آن زمان من خیلی دختربازی می‌کردم. بالاخره یک روز به خانهٔ یکی از آن‌ها رفتم. آن‌جا یک خرده سیگار کشیدیم و اروسمیث گوش کردیم. یکی از آن آهنگ‌ها واقعاً مرا متحول کرد. من نشستم و چندین بار به آن آهنگ گوش کردم و کلاً آن دختر را فراموش کردم. یادم هست سریع سوار دوچرخه شدم و رفتم خانهٔ مادربزرگم.»
استان کربلا (به عربی: محافظة کربلاء)، یکی از استان‌های هجده‌گانه کشور عراق است که مرکز آن شهر کربلا است. فاصله کربلا تا بغداد ۹۷ کیلومتر است. استان کربلا شامل سه شهرستان به نام‌های کربلا، الهندیه و عین التمر می باشد. از آثار باستانی کربلا می‌توان از دژ الاخیضر نام برد که در فاصله ۴۸ کیلومتری جنوب شهر کربلا و در فاصله ۱۵۰ کیلومتری بغداد و بر سر راه قدیم حلب - بصره واقع شده‌است غارهای «الطار» که در فاصله سی کیلومتری جنوب شهر کربلا واقع شده و شامل ۴۰۰ غار باستانی است. منطقه باستانی الاقیصر که در فاصه ده کیلومتری شمال غربی دژ الاخیضر قرار دارد و بالاخره قصر شمعون که در شهرستان عین تمر واقع شده‌است.
کلر و مارسیا توطئه‌ای را ترتیب می‌دهند تا به «دنیس» حمله کنند، اما کیسی که به نظر می‌رسد در گذشته تجربهٔ آزار و اذیت داشته، مانع از کار آن‌ها شده و منتظر فرصت بهتری می‌شود. بالاخره «پاتریشیا» که شخصیت زنانه است، خود را نشان می‌دهد و به دخترها اطمینان می‌دهد که «دنیس» حق ندارد به آن‌ها دست بزند، چون آن‌ها برای هدف برتری هستند. کیسی سعی می‌کند با «هدویگ» دوست شود (شخصیت یک پسر ۹ ساله). هدویگ ادعا می‌کند که دخترها برای «دیو» قربانی خواهند شد (شخصیت بیست و چهارم). بعلاوه سهواً فاش می‌کند که سردابه اخیراً تعمیر شده است. کیسی و مارسیا جلوی در را می‌گیرند تا کلر از بین تیغه تازه ساز اتاق بخزد و برود ولی «دنیس» ظاهر می‌شود و جلویش را می‌گیرد و کلر را در سلولی جدا زندانی می‌کند.