معنی کلمات حرف "ب" - صفحه 11
- بزور
- بالا آمدن
- باوه
- بساتین
- بالذات
- بایر
- با اهمیت
- برده
- بسیاری
- بایستگی
- برفک
- بای پس
- برخواندن
- باشگاه
- برادران
- بازخورد
- برفی
- برهمه
- بازگیری
- بروس
- برگردان
- بایت
- بادپیما
- باوج
- برخط
- بالش
- بازرسی
- بادخن
- باد پروا
- بکاربردن
- بابیلونیا
- برگشت
- ببر
- بدره
- به زه
- به آخر
- بیاهمیت
- بیرویه
- بینظمی
- بیادب
- بیحرکت
- بی حرکت
- بی شعور
- بیماریزا
- بیمزه
- بی پایاب
- بند باز
- بیآب
- بی تربیت
- بی ادب
- بینوا
- بی نوا
- بیرنگ
- بیناب
- بیرگ
- بی حفاظ
- بلگ
- بلگراد
- بیبو
- بی فکر
- بیاختیار
- بیشعور
- بی رنگ
- بی برگ
- بی ریا
- بی مزه
- بینالنهرین
- بهره ور
- بهرهوری
- بولدوزر
- بیکاره
- بی خیال
- بی پروا
- بیغش
- بی غرض
- بیخیال
- بیباک
- بالابردن
- بر دست
- بآیین
- بئر
- باء
- بااستخوان
- بابلی
- باتولیت
- باج
- باد به دست
- باد شیب
- باد محلی
- باد کوه
- بادبان
- باددست
- باددستی
- بادر
- بادرنگ
- بادی گارد
- بادیه
- بار 2
- بار مجاز
- باربد
- بارق
- بارقه
- بارم
- بارنامه
- بارو
- باروک
- بارک
- باریک
- باستانشناسی قرون وسطی
- باشد
- باصره
- باط
- باطوم
- باغداری
- بافتشناسی
- بال خشک
- بالا
- بالاتر
- بازگشت
- بازگشتی
- بازگشتپذیری
- بازی 1
- بازی جوانمردانه
- بازیکن میانی
- بازیکن
- بازیگر ذخیره
- بازیهای پاراآسیایی
- باستانی
- باد خان
- باده خام
- باریکی
- بازار
- بازخواست
- بازدیدکننده داخلی
- بازرگان
- بازگرد
- بازگردان
- بازگشایش
- بتا
- بتو
- بتیره
- بج
- بجا
- بجای
- بجز
- بجوش
- بحرين
- بحرین
- باند
- بانو
- بانوی
- بانگ
- باهوش
- باوقار
- باژ
- باین
- ببار
- بالار
- بالاران
- بالاي
- بالتیک
- بالغ
- بالفرض
- بالین
- بامدادی
- بانام
- بانجو
- برار
- برافراشتن
- برانگیختگی
- بربری
- برتونی
- برخی
- برد باقیمانده
- برد
- برداری
- بدرام
- بدرقه
- بدلگام
- بدم
- بدون
- بدگوار
- بدگوهر
- بدگوهری
- بر باد دادن
- برآوردن
- بحیره
- بختی
- بختیار
- بختیاری
- بخش پایه
- بخشش
- بخشي
- بدان
- بدبینی
- بدخیم
- برزین
- برزی
- بردو
- بردنی