بار
معنی کلمه بار در لغت نامه دهخدا

بار

معنی کلمه بار در لغت نامه دهخدا

بار. ( اِ ) پشته قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت. ( برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره. ( برهان : کاره ).حمل و بسته و هر چیز که برای حمل کردن فراهم کنند. ( ناظم الاطباء ). چیزی که بر سر و پشت و مرکب بردارند.( رشیدی ). مجموعه دو لنگه یعنی دو عدل که بر ستور حمل کنند. باری که بر سر و پشت و مانند آن گذارند و با لفظ کشیدن و برداشتن و برتافتن و گرفتن مستعمل است. ( آنندراج ). پشته خروار. ( غیاث ). باری که به پشت وغیره بردارند. بسته قماش. ( سروری ). بمعنی حمل یعنی محمول انسان یا حیوان. ( شعوری ج 1 ورق 160 ). آنچه بر پشت ستور یا آدمی نهند بردن را. حَمْل. ( ترجمان القرآن ). بُنه :
گُسی کرد [ رستم ] بار و بیاراست کار
چنان چون بود درخور کارزار...
بشد با بنه اشکش تیزهوش
که دارد سپه را بهر جای گوش.فردوسی.هم آنگه سوی کاروان شد بدشت
شتر خواست تا پیش او بر گذشت
گزین کرد از آن اشتران سه هزار
بدان تا بنه برنهادند بار.فردوسی.که گر خر نیاید بنزدیک بار
تو بار گران سوی پشت خر آر.فردوسی.زمانه حامل هجر است و لابد
نهد یک روز بار خویش حامل.منوچهری.شب تار و بیابان دور و منزل
خوشا آنکس که بارش کمترک بی.باباطاهر.نیست خبر سَرْت را هنوز کنون باش
چون نسپرده ست پای تو خر با بار.ناصرخسرو.چون شترمرغ نه چو مردم حر
بار را مرغ و خایه را اشتر.سنایی.هستم از استمالت دوران
چون شترمرغ عاجز و حیران
نیستم اندر این سرای مجاز
طاقت بار و قوت پرواز.سنایی.از هر خری تو خرتری و من اگر ترا
چون خر ببار درنکشم از تو خرترم.سوزنی.جداگانه از بهر سالارشان
بسی نقد بنهاد در بارشان.نظامی.چند دیناری بحضرت خواجه آورد و نیازمندی بسیار کرد خواجه فرمودند که ازین عدلی بوی بار می آید صورت حال را بازنما آن سوار گفت که سه ماه است که هفت شتر من غایب شده است. ( انیس الطالبین نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ص 127 ). || غله و جز آن. آنچه در دیگ ریزند از حبوب و بُقول و گوشت و جز آن پختن را. مظروف دیگی. مظروف ظرفی. هر چیز که آنرا خورند. ( برهان ). قوت و خوراک هرچه باشد. ( ناظم الاطباء ). خوردنی. محصول و بَرِ زمین یا درخت. تره بار. خشکبار.خشکه بار. خواربار. سربار: و کار بر شهر تنگ شده بودچه ارتفاعات نواحی به سلطانیان برمی داشتند یک من بار در شهر نمی شایست بردن. ( راحة الصدور راوندی ). و محافظت بجائی رسید که هیچ متصرف را مجال تصرف در یک من بار و یک حبه زر نماند. ( تجارب السلف هندوشاه ).

معنی کلمه بار در فرهنگ معین

( اِ. ) ۱ - اجازه ، رخصت . ۲ - اجازة حضور نزد شاه یا امیر. ۳ - دفعه ، مرتبه .
یافتن (تَ ) (مص ل . ) اجازة ورود به بارگاه شاه یافتن .
(رّ ) [ ع . ] (ص . ) نیکوکار.
(ص . ) بزرگ ، بزرگوار.
(پس . ) به صورت پسوند در آخر برخی واژه ها معنای ساحل ، کنار و انبوهی می دهد مانند: جویبار، زنگبار.
[ په . ] ( اِ. ) ۱ - آن چه که بر دوش انسان یا پشت چهارپا حمل شود. ۲ - جرمی که در اثر اختلال دستگاه گوارش بر روی زبان پیدا شود. ۳ - میوة درخت ، بر. ۴ - مترادف کار. ۵ - سنگینی . ۶ - گناه . ۷ - بچه ای که در شکم مادر است . ۸ - ثروت ، تمول . ۹ - مشقت ، رنج . ۱
[ فر. ] ( اِ. ) میخانه ، جایی که در آن سرپایی نوشابه و خوراک خورند.

معنی کلمه بار در فرهنگ عمید

بسیار خیّر، نیکوکار، صالح.
۱. بزرگ، جلیل، بارفعت: باراله، بارخدا، بارپروردگار، ایزدبار، خالق بار، ذوالجلال بار.
۲. (اسم ) = بارخدا
اجازۀ ورود به حضور پادشاه.
* بار خواستن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. اجازۀ حضور خواستن، اذن ورود خواستن.
۲. اجازۀ ورود به بارگاه پادشاه خواستن.
* بار دادن: (مصدر لازم ) [قدیمی] اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن.
* بار یافتن: (مصدر لازم ) [قدیمی] اجازۀ ورود به بارگاه شاه یافتن، به حضور پادشاه رسیدن.
* بار عام: [قدیمی] اجازۀ ورود همگان به بارگاه شاه.
واحد اندازه گیری فشار جو، تقریباً برابر با فشار یک اتمسفر.
۱. محلی مانند رستوران که در آنجا نوشابه های الکلی عرضه می شود.
۲. پیشخوانی در هتل، رستوران، و مانندِ آن که برای عرضۀ نوشابه های الکلی به کار می رود.
۳. قفسۀ مخصوص نگهداری مشروبات الکلی.
ساحل، کنار، جای انبوهی و بسیاریِ چیزی: جویبار، دریابار، رودبار، زنگبار، هندوبار.
۱. = باریدن
۲. بارنده، ریزنده، پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آتشبار، اشک بار، خون بار، گهربار، مُشک بار، مروارید بار.
دفعه، مرتبه، کرت: یک بار، دو بار، سه بار.
۱. آنچه به وسیلۀ انسان، حیوان، وسیلۀ نقلیه، یا چیز دیگر حمل می شود.
۲. بچه ای که در شکم مادر است، جنین.
۳. میوه، بَر.
۴. مفهوم، معنی: بارِ عاطفی سخن.
۵. [مجاز] وظیفه، مسئولیت: بار زیادی بر دوشش بود.
۶. مس و سایر فلزات که با سیم و زر مخلوط کنند.
۷. (کشاورزی ) کود.
۸. (پزشکی ) جِرمی که در اثر اختلال دستگاه گوارش بر روی زبان پیدا می شود.
* بار آوردن: (مصدر لازم )
۱. میوه آوردن درخت، میوه دادن، ثمر دادن: برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱: ۹۷ ).
۲. (مصدر متعدی ) پرورش دادن فرزند، تربیت کردن.
* بار بردن: بردن بار از جایی به جای دیگر، به پشت کشیدن بار.
* بار بستن: (مصدر متعدی )
۱. بستن بار، به هم بستن و پیچیدن چیزی برای حمل کردن به وسیلۀ چهارپا یا گاری یا اتومبیل و امثال آن ها.
۲. (مصدر لازم ) [مجاز] سفر کردن.
۳. (مصدر لازم ) آماده برای سفر شدن: گو میخ مزن که خیمه می باید کند / گو رخت منه که بار می باید بست (سعدی۲: ۷۱۶ ).
* بار خاطر: [قدیمی، مجاز] آن که موجب زحمت و اندوه هم صحبت و هم نشین خود بشود.
* بار دادن: (مصدر لازم )
۱. میوه دادن درخت، بر دادن.
۲. گل دادن گیاه.
۳. (کشاورزی ) کود دادن به زمین.
* بار دل: [مجاز] غم، غصه، اندوه، اندیشۀ روزگار.
* باروبندیل: [عامیانه] اسباب و اثاث و خرده ریز که کسی با خود از جایی به جای دیگر می برد.
* باروبنه: اسباب و اثاث و لوازم زندگی که به جایی حمل کنند: که ما ماندگانیم و هم گرسنه / نه توشه ست ما را نه باروبنه (فردوسی: ۸/۷۶ ).
* زیر بار رفتن:
۱. باری بر دوش گرفتن.
۲. [مجاز] عهده دار شدن کاری یا پذیرفتن امری بر خلاف میل.

معنی کلمه بار در فرهنگ فارسی

دریا نورد فرانسوی ( و . دونکرک ۱۶۵٠ - ف. ۱۷٠۲ م . ) وی نخست تحت فرمان رویتر در هلند خدمت کرد ولی چون آن دولت با فرانسه داخل جنگ شد باز به وطن خود باز گشت و به واسطه فتوحات خویش شهرت یافت . لوئی ۱۴ او را به سمت کاپیتن جهازات منصوب و وی را وارد نجبا کرد و بریاست اسکادرون رسانید . وی در همه عملیات دریایی جنگ اتحادیه آو گسبورگ مهارت خویش را نشان داد .
( اسم ) جایی در مهمانخانه یا خانه که در آنجا مشروب نوشند و مزه خورند .
دهی از لار

معنی کلمه بار در فرهنگستان زبان و ادب

{cargo} [حمل ونقل هوایی] هرنوع باری که هواپیما حمل کند، غیراز مسافران و چمدان های آنان؛ در هواپیمای نظامی، هر باری به جز انسان و تسلیحات و وسایل شخصی سرنشینان
{load} [پزشکی] مقدار قابل اندازه گیری تولید اندامگان بیماری زا که در ابتلا به بیماری و وخامت و پیش آگهی بیماری مؤثر است
{load} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] مقدار داده هایی که ازطریق شبکه منتقل می شود
{charge ? electric charge} [فیزیک]
[حمل ونقل دریایی، حمل ونقل ریلی] ← محموله

معنی کلمه بار در دانشنامه عمومی

بار (راینلاند فالتس). بار ( به آلمانی: Baar ) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در ماین - کبلنتس واقع شده است. بار ۸۰۹ نفر جمعیت دارد.
بار (فیلم). بار ( اسپانیایی: El bar ) یک فیلم دلهره آور کمدیِ سیاه به کارگردانی آلکس د لا ایگلسیا است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. این فیلم در شصت و هفتمین جشنواره بین المللی فیلم برلین به نمایش درآمد.
• ماریو کاساس
• بلانکا سوآرس
• آلخاندرو آوادا
• کارمن ماچی
• ترله پابز
• سکون د لا روسا
• خواکین کلیمنت
بار (مجارستان). بار ( به مجاری: Bár ) یک شهرداری در مجارستان است که در ناحیه موهاچ واقع شده است. بار ۹ کیلومتر مربع مساحت و ۵۲۲ نفر جمعیت دارد.
بار (محاسبات). بار ( به انگلیسی: Payload ) که در علوم رایانه به عنوان بار محاسباتی یا محموله محاسباتی عنوان می شود، بخشی از داده های ارسالی است که می تواند خود پیام مورد نظر واقعی باشد. سرصفحه ها و فراداده ها فقط برای فعال کردن تحویل بار ارسال می شوند.
در زمینه بدافزارهای رایانه ای، یک ویروس یا کرم رایانه ای، بار محاسباتی از بدافزار است که اقدامات مخربی را انجام می دهد.
این اصطلاح از حمل و نقل وام گرفته شده است، جایی که بار به بخشی از محموله اشاره دارد که هزینه حمل و نقل را پرداخت می کند.
• اکسپلویت
• باج افزار
• روت کیت
بار (مکان). بار ( به انگلیسی: bar ) یا پاویون ( گاهی به آن میکده یا میخانه نیز گفته می شود ) محلی برای فروش و نوشیدن نوشیدنیهای سرد و گرم و به طور معمول الکلی مانند آبجو، شراب و انواع کوکتل و غیر الکلی مانند آب میوه و قهوه است.
بار (نیشابور). بار شهری در بخش مرکزی شهرستان نیشابور و در استان خراسان رضوی ایران است و در دره های رشته کوه بینالود، با فاصله ۵۵ کیلومتری شمال غرب نیشابور قرار گرفته است. این شهر در مختصات جغرافیایی ۵۸ درجه و ۴۳ دقیقه طول شرقی و ۳۶ درجه و ۳۰ دقیقه عرض شمالی، در ۲۷ کیلومتری شمال غربی شهر نیشابور و ۸۰ کیلومتری شهر مشهد قرار گرفته است. رودخانه بار نیز در کنار این شهر واقع شده است. این شهر یکی از مراکز مهم تولید سیب قرمز در ایران و در منطقه جنوب غرب آسیا است؛ سالانه هزاران تن از سیب قرمز و سیب زرد این شهر، به کشورهای همسایه ایران از جمله عراق و ارمنستان صادر می شود. رهبر ایران به نقل خودش با سادات این شهر دوستی پنجاه ساله دارد؛ او در سال ۱۳۶۵ در زمان تصدی پست ریاست جمهوری جلسه هیئت دولت را در این شهر که در آن زمان روستا بود تشکیل داد.
شهر بار دارای آبشار زیبایی است که در دل کوه و در میان باغ های گردو قرار گرفته است که می توان آن را مهم ترین جاذبه گردشگری در این شهر دانست. از میوه های اصلی و وافر آن می توان به سیب، هلو، گردو، گلابی، زردآلو و آلو اشاره کرد. مردم بار به چهار طایفه تقسیم می شوند: قاضی، عرب، غضنفری، عام و به سه دسته سید حسینی، سید رضوی و عام ( باری ) تقسیم می شوند. زنان در بار با رنگ شالهایشان شناخته می شوند، بدین صورت که کسانی که شال سبز سر می کنند سید و شال سفید، آبی، و قهوه ای نشانه عام بودن آنهاست. بار دارای ۴ امامزاده می باشد. شهر بار از سطح دریا ۱۶۷۰ متر ارتفاع دارد و آب و هوای آن، معتدل و کوهستانی با زمستان های سرد و تابستان های معتدل است. آرامگاه های چندین امام زاده در داخل و اطراف شهر بار، پیدایش اشیاء قدیمی در درون این شهر و همچنین منابع مکتوب باقی مانده متعلق به قبل از حمله مغول، به قدمت بیش از هزار سال این شهر اشاره دارد.
مردم شهر بار امروزه به زبان فارسی با گویش نیشابوری سخن می گویند، مسلمان و پیرو مذهب شیعه دوازده امامی هستند.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این شهر ۴٬۱۲۱ نفر ( در ۱٬۱۴۵ خانوار ) بوده است.
درآمد مردم شهر بار از فعالیت های زراعی، باغداری و دامداری تأمین می شود. گروهی نیز، در امور خدماتی و صنایع دستی اشتغال دارند. زمین های زراعی به شیوه آبی و دیم کشت می شوند. مهم ترین محصولات زراعی و باغی این شهر شامل جو و سیب، آلو، گیلاس، هلو، گلابی، زردآلو و آلبالو است. سیب شهر بار شهرت فراوانی دارد و به خارج از ایران صادر می شود. مراتع غنی و سرسبز پیرامون شهر موجبات رونق دامداری و تولید گوشت و فراورده های لبنی را فراهم آورده است. پرورش زنبور عسل نیز، در این شهر رواج دارد. مردم شهر بار به ویژه زنان، ضمن همکاری در فعالیت های کشاورزی و دامداری به تولید صنایع دستی قالی و فرش می پردازند.
بار (هرمزگان). بار یا بارو روستای کوچکی از توابع بخش کوخرد شهرستان بستک و در غرب استان هرمزگان در جنوب ایران. این روستا زیر کوه بارو واقع شده است.
محدوده روستا از شمال رشته کوه ناخ و بر بار، از جنوب کوه و راه لاور شیخ، از مغرب بهر بارو و روستای تخت گرو، و از سمت مشرق به پر درو منتهی می شود.
روستای بارو دارای زمین حاصل خیزی است که سبزیجات صیفی وشتوی در آن کاشته می شود. همچنین دارای زمین کشت دیم است که می توان در حدود ۱۰۰ من جو و گندم بذر کاشت. دارای چشمهی کوچکی است که بعد از پرشدن استخر، مزرعه را آبیاری می نماید.
این روستا در شرق روستای بربار قرار دارد. و در حدود ۴۰۰ اصله نخل آبی و دیم دارد، دارای ۵ باب آب انبار برکه و ۲ باب مسجد و یک باب مدرسه است. آرامگاه یکی از پیران طریقت و علم و شریعت در بدو ورود به این روستا واقع است. این عالم جلیل به نام: شیخ داوود مشهور بوده است. جادهٔ سواره رو خاکی دارد.
جمعیت این روستا بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۱۱۳ نفر ( ۲۳ خانوار ) بوده است. که از اهل سنت و از شاخه شافعی هستند یعنی از پیروان امام محمد ادریس شافعی می باشند. مردم این روستا به زبان فارسی ( به گویش محلی ) صحبت می کنند.
معنی کلمه بار در فرهنگ معین
معنی کلمه بار در فرهنگ عمید
معنی کلمه بار در فرهنگ فارسی
معنی کلمه بار در فرهنگستان زبان و ادب
معنی کلمه بار در دانشنامه عمومی
معنی کلمه بار در دانشنامه آزاد فارسی

معنی کلمه بار در دانشنامه آزاد فارسی

بار (رقص). بار (رقص)(barre)
(یا: میله تمرین) میله ای چوبی که در امتداد دیوارهای استودیوی باله به ارتفاعِ کمرِ رقصندگان نصب شده و برای کمک به حفظِ تعادلِ آنان در نخستین جلساتِ تمرین به کار می آید.
بار (زمین شناسی). بار (زمین شناسی)(load)
در علوم زمین، مواد انتقال یافتۀ همراه رودخانه، شامل مواد سطح یا داخل آب (بار معلّق) و مواد شناور یا غلتان در امتداد بستر رودخانه(بار بستر). بار رودخانه طی سیلاب، که تخلیۀ بار به بالاترین حد خود می رسد، بیشتر است.
بار (مقیاس ). بار (مقیاس )(bar (physics))
یکای فشار، برابر با ۱۰۵ پاسکال، ۱۰۶ دینبر سانتی متر مربع، حدود ۷۵۰ میلی متر جیوه، و۰.۹۸۷ اتمسفر. استفاده از یکای کوچک تر آن، میلی بار برابر با یک هزارم بار، در بین هواشناسان متداول است.

معنی کلمه بار در ویکی واژه

bagaglio
frutto
میخانه، جایی که در آن سرپایی نوشابه و خوراک خورند.
آن چه که بر دوش انسان یا پشت چهارپا حمل شود.
جرمی که در اثر اختلال دستگاه گوارش بر روی زبان پیدا شود.
میوة درخت، بر.
مترادف کار.
سنگینی.
گناه.
بچه‌ای که در شکم مادر
ثروت، تمول.
مشقت، رن
مرتبه و واحدی برای شمارش(مانند چندین بار؛دو بار)
مسئولیت، تکلیف. ؛ ~ خود را بستن کنایه از: سود کلان به دست آوردن (غالباً از راه‌های نامشروع)
~ خود را به منزل رساندن کنایه از: موفق شدن در کار خود.
اجازه، رخصت.
اجازة حضور نزد شاه یا امیر.
دفعه، مرتبه.
نیکوکار.
بزرگ، بزرگوار.
اجازة ورود به بارگاه شاه یافتن.
به صورت پسوند در آخر برخی واژه‌ها معنای ساحل، کنار و انبوهی می‌دهد مانند: جویبار، زنگبار.
محلی در هتل‌ها برای صرف انواع نوشیدنی.

جملاتی از کاربرد کلمه بار

مگر شد نرم یاقوت لب او از غبار خط؟ که حرف بوسه از دل بر زبان بی‌تاب می‌آید
لاغ است ترا کشتن، اگر لطف دگر نیست باری ز من دلشده یاد آر به لاغی
بار خدایی که پای همت او را روز و شب اندر کنار گیرد گردون
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به باشگاه فوتبال بارادو اشاره کرد.
ساشا بارون کوهن شخصیت‌های مختلفی را به تصویر می‌کشد.
گل رسته بُد شسته باران ز گرد چو گیلی سپرها چه سرخ و چه زرد
ای بار خدای خلق یکسر با توست به روز حق شمارم
راه در گنجدان غار کنند گنج بیرون برند و بار کنند
صد پاره شد چو غنچه دل خسرو و هنوز باری گلی کشفت مرا در بهار تو
عشرت رفته مجو باز، که دهقان فلک تخم هر کشته که بدرود دگر بار بکشت
از دین و خرد بیخش و از جود و کرم شاخ از عدل و هنر برگش و از فتح و ظفر بار
گفتم ای سنبل زلف بت من بارد مشک تونه مشکین بیغاره مزن دم زنهار