باطن

معنی کلمه باطن در لغت نامه دهخدا

باطن. [ طِ ] ( ع اِ ) پنهان. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). خلاف ظاهر. ( تاج العروس ). نهان. ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). ج ، بَواطِن. ( مهذب الاسماء ). ناپیدا. مقابل ظاهر :
شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عار
کرم بسیاری بود در باطن در ثمین.منوچهری.هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیی علیم ؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و اوست بهمه چیز دانا. ( قرآن 3/57 ). فضرب بینهم بسورله باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب ؛ پس کشیده شد میان ایشان دیواری که مر او راست دری که باطنش در اوست رحمت و ظاهرش از پیش آن است عذاب. ( قرآن 13/57 ). و ذروا ظاهر الاثم و باطنه ، ان الذین یکسبون الاثم سیجزون بما کانوا یقترفون ؛ و واگذارید بیرون گناه و درونش را بدرستیکه آنها که کسب میکنند گناه را زود باشد که جزا داده شوند بآنچه که کسب میکردند.( قرآن 120/6 ). واسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة، و تمام گردانید بر شما نعمتهایش را ظاهری و باطنی. ( قرآن 20/31 ). || اصل. ( ناظم الاطباء ). || راز. ( یادداشت مؤلف ). ضمیر. || فلسفه پنهانی. ( ناظم الاطباء ). اما او در این قول منفرداست. || اندرون هر چیز. به مجاز، وقتی که باطن و حقیقت هر چیز شناخته شود گویند: بطن الامر. ( تاج العروس ). اندرون شکافی : استبطن امره ؛ ای عرف باطنه. ( تاج العروس ). ج ، اَبطِنَة و بُطنان. ( اقرب الموارد ). داخل هر چیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درون. ( ناظم الاطباء ). اندرون : بزبان گویم خلاف آنچه در دل است یا برابر نباشد ظاهر گفته ام با باطن کردارم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319 ). بباطن چو خوک پلید و گرازی. ( همان کتاب ص 384 ).
ای طبل بلندبانگ در باطن هیچ.( گلستان ).- باطن البلد ؛ اندرون شهر. ( مهذب الاسماء ). در مقابل ظاهر بلد، خارج شهر. و رجوع به باطنه وباطنةالبلد شود.
- باطن خوردن ؛ بکسی بد کردن و صدمه آنرا در اثر حسن طویت او خوردن. معنویت و حقیقت کسی زدن کسی را :
غفلت شبها به این روزم نشاند
باطن شب زنده داری خورده ام.سنجر کاشی ( از آنندراج )- باطن زدن ؛ معنویت کسی ، دیگری را صدمه زدن :
ساقی نه سیه مستیت از میکده باشد
گویا که ترا باطن زاهد زده باشد.تأثیر ( از آنندراج ).- باطن مرفق ؛ گوز بر زانو. ( مهذب الاسماء ).

معنی کلمه باطن در فرهنگ معین

(طِ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - پنهان ، درون چیزی . ج . بواطن . ۲ - حقیقت ، اصل .

معنی کلمه باطن در فرهنگ عمید

۱. پنهان.
۲. اندرون، درون چیزی، داخل هرچیز.

معنی کلمه باطن در فرهنگ فارسی

پنهان، اندرون، درون چیزی، داخل هر چیزی
( اسم ) ۱ - پنهان درون چیزی اندرون . جمع : بواطن ابطنه . ۲ - حقیقت اصل . ۳ - ضمیر دل . ۴- ( اسم ) نامی از نامهای خدا . یا در باطن . باطنا.

معنی کلمه باطن در دانشنامه آزاد فارسی

باطن (عرفان). باطِن (عرفان)
(در لغت به معنی پنهان و نهان و درون هر چیز) اصطلاحی عرفانی، که گاه با اضافه شدن به لفظی دیگر، معنیِ خاصی می یابد. اما چنانچه به طور مطلق استفاده شود، که موردِ غالبِ استفادۀ آن است، به معنیِ باطنِ ممکنات است. عارفانْ اعیان ثابته را باطن ممکنات می دانند، چه اعیان ثابته حقایقِ ممکنات در حضرت علمیِ خداوندند، و از آن جا که این حقایق همیشه در خفای خود باقی اند، و هیچ گاه برای غیر او ظاهر نمی شوند، پس باطن ممکنات ـ و نه ظاهر آن ها ـ نامیده می شوند.
باطن (کلام). باطِن (کلام)
(در لغت به معنای پنهان، اندرون، اصل و حقیقت) در نزد حکما، عرفا و متکلمان به دو معنا به کار رفته است: ۱. نامی از نام های خدا (حدید، ۳)؛ یعنی خدا حقیقتِ هر حقیقت و منزّه از هر صفتی است که موهِم کاستی باشد، پوشندۀ عیب ها و بخشایندۀ گناهان است، دانای نهان ها و رازهاست و خود، ذاتی است ناشناختنی. در میان اسماء الله، اول نقطۀ مقابل آخِر و باطن نقطۀ مقابل ظاهر است؛ ۲. باطن دین؛ یعنی ورای معانی ظاهری تعلیمات دینی و به ویژه قرآن، معانی باطنی وجود دارد که مفسّر و خواننده باید بدان ها نیز دست یابد. در بعضی از احادیث برای قرآن هفت بطن توصیف شده است.

معنی کلمه باطن در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باطن (ابهام زدایی). واژه باطن ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • باطن قرآن، معنای باطنی آیات قرآن• باطن (فقه)، به معنای درون چیزی، بحث شده در باب هایی همچون طهارت، صلاة، نکاح، احیاء موات، شهادات و حدود• باطن در قرآن، پنهان و عالم به پنهانی ها، از اسما و صفات الهی• باطن از نظر شیعه امامیه، باطن، مقابل «ظاهر» و در قرآن کریم «الظاهر و الباطن»، استعمال شده درباره خداوند• باطن از نظر صوفیان، باطن، مقابل «ظاهر» و در قرآن کریم «الظاهر و الباطن»، استعمال شده درباره خداوند• باطن از نظر غلاة، باطن، مقابل «ظاهر» و در قرآن کریم «الظاهر و الباطن»، استعمال شده درباره خداوند
...
[ویکی اهل البیت] باطن (اسم الله). باطن، به معنای مخفی از حواسّ و از اسمای خداوند است و در تفسیر آن آمده است:
این واژه در قرآن همراه با ظاهر به کار رفته است:
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن ، و او به هر چیزی داناست (سوره حدید(57) /3)
عارفان در تقسیمی باطن را به همراه سه اسم «ظاهر»، «اول» و «آخر»، امهات اسما دانسته، اسم جامع آنها را «الله» و «الرحمن» می دانند و معتقدند اسمائی که به بطون تعلق دارد، در اسم باطن داخل است.
[ویکی فقه] باطن (فقه). باطن، به معنای درون چیزی است. از این عنوان در باب هایی همچون طهارت، صلاة، نکاح، احیاء موات، شهادات و حدود سخن رفته است.
باطن هر چیز، عبارت است از طرف درونی آن که از دید، پنهان است، مانند اعضای داخلی بدن، عورت، ته کفش، جیب لباس زیرین، کف دست و پا و قسمت درونی ذراع دست.
تطهیر باطن کفش
زمین، باطن کفش را با شرایطی پاک می کند.
تطهیر باطن با آب کثیر و قلیل
چیزی که باطنش نجس شده است، اگر آب به درون آن نفوذ کند، لیکن فشردن آن جهت اخراج غساله، ممکن نباشد، مانند صابون، پنیر و کره، تطهیر ظاهر و باطن آن- در صورت نفوذ آب پاک به باطن- با آب کثیر بنابر قول منسوب به مشهور، امکان پذیر است؛ لیکن با آب قلیل، بنابر قول منسوب به مشهور متأخّران، تطهیرپذیر نیست.
شک در نفوذ نجاست به باطن
...
[ویکی فقه] باطن (قرآن). باطن ، به معنای مخفی از حواس و از اسمای خداوند است.
در تفسیر آن آمده است: ۱. پنهان از دیدگان و گمانهای آفریده ها. ۲. غیر قابل ادراک با حواس. ۳. محیط بر هر امر باطنی. این واژه در قرآن همراه با ظاهر به کار رفته است.

معنی کلمه باطن در ویکی واژه

پنهان، درون چیزی.
بواطن.
حقیقت، اصل.

جملاتی از کاربرد کلمه باطن

مکان را باطن و ظاهر نماید زمان را اوّل و آخر نماید
این استان از سوی خاور به استان‌های شرقیه شمالی و شرقیه جنوبی و از سوی باختر به استان ظاهره، از جنوب به استان وسطی و از شمال به استان‌های مسقط و باطنه جنوبی محدود شده‌است.
چو نور او پدید آید ز باطن یکی ذره نماند نور ظاهر
ای پر ز جفا چند از این طراری پنهان چه کنی آنچه به باطن داری
بنابر نظرِ شیعیان اَثنی‌ٰعَشَری، عقل یا خِرَدِ الهی، سرچشمهٔ روحِ پیامبران و امامان است و به آن‌ها دانشی باطنی به‌نام حکمت می‌دهد. اگر چه امام دریافت‌کنندهٔ وحی نیست، اما ارتباط نزدیکی با خدا دارد و بدین طریق خدا او را و امام هم به‌نوبهٔ خود مردم را راهنمایی می‌کند. نیز متون مقدسِ نزد امام او را در این کار کمک می‌کنند. امامت یا باور به راهنمایی الهی، باور بنیادین شاخه‌های اثنی‌عشری و اسماعیلیِ شیعه بوده، و مبتنی بر این مفهوم است که خداوند بشریت را بدون دسترسی به راهنمایی الهی رها نمی‌کند.
استان باطنه شمالی یکی از استان‌های جدید التاسیس کشور عمان. این استان تا تاریخ ۲۸ نوامبر ۲۰۱۱ بخشی از منطقهٔ باطنه (به عربی: منطقة الباطنة ) در کشور پادشاهی عمان است.
سوی ظاهر مرو چو نادانان سوی باطن رو ار تو داری آ ن
زبان شعر اصلانی هرچند جاهایی پهلو به شعر احمدی و فرخزاد می‌زد اما بیان تازه، شفاف و رویکرد به گزاره‌های خبری و بیانی خاص، او را یک سوپر موج‌نویی می‌کرد. در واقع موج نویی‌ها همچون کاندینسکی معتقد بودند سبک هر نقاش (اینجا شاعر) برحسب سودایی و ضرورتی باطنی که در وجود خود حس می‌کند تعیین می‌شود.
گفتیی در باطنش دریاستی جمله دریا گوهر گویاستی
اگر سایهٔ باطن او نباشد کجا گردش چرخ دوار باشد
زادگاه امیرخیزی منطقه ارونق (بخش صوفیان)است ولی چون در محله امیرخیز تبریز زیسته‌است، به امیرخیزی مشهور شده‌است. از آغاز نهضت مشروطه‌خواهی، به جمع آزادی‌خواهان پیوست و در انجمن ایالتی آذربایجان، به سمت نماینده شهر اردبیل شرکت کرد. پس از آنکه کار بین انجمن ایالتی و شاه به جنگ انجامید، انجمن ایالتی او را به عنوان منشی ستارخان، در ظاهر، و مستشاری او، در باطن، معین کرد. وی در دستگاه این سردار ملی عاملی مؤثر بود و در بسیاری از موارد ستارخان جز به اشاره او، اقدامی نمی‌کرد.
شیعیان معتقدند در حالی که محمد همزمان واجد مقام نبوت و ولایت است، علی مهر کامل ولایت است، از این رو «ولی الله» خوانده می‌شود. چنانکه سید حیدر آملی می گوید، ولایت وجه باطنی و داخلی نبوت است. هانری کربن می گوید همان طور که ظاهر نبوت باید در شخصی به خاتمیت برسد و آن شخص محمد است، باطن آن که ولایت است، نیز باید با تجلی در شخصی زمینی به خاتمیت برسد. این شخص علی است، که نزدیک‌ترین قرابت معنوی را به محمد دارد. یعنی، ولایت محمدی وجه باطنی و پوشیده نبوت همه انبیاست که با علی به ظهور رسیده است.
باطنش همچو پشت آینه بود ظاهر هر که صاف تر دیدم
یا با ورود کلمه «آمین» به مسیحیت این کلمه با حفظ ظاهر و باطن دچار تغییر اندکی از لحاظ فلسفی شده و به صورت «ایمان بدانچه گفته شد دارم» گشته‌است.
سکر: غیبتی که به دنبال واردی قوی حاصل گردد و موجب شادی و طرب صوفی شود. مستی روح از طراوت مشاهده. ترک قیود ظاهری و باطنی و توجه صرف به حق.
او کردتبار و اهل ارومیه بوده‌است. ابن یزدانیار محدث، صوفی و عالم به علوم ظاهر و باطن -تصوف- بوده‌است.
در ظاهر و باطن به مجازی و حقیقت داننده و بیننده بجز فضل علا نیست
پیر طریقت گفت: الهی! همه از حیرت بفریادند، و من بحیرت شادم، بیک لبیک در همه ناکامی بر خود بگشادم. دریغا روزگاری نمی‌دانستم که لطف ترا دریازم الهی! در آتش حیرت آویختم چون پروانه در چراغ، نه جان رنج تپش دیده، نه دل الم داغ. الهی! در سر آب دارم در دل آتش، در باطن ناز دارم در ظاهر خواهش. در دریایی نشستم که آن را کران نیست، بجان من دردی است که آن را درمان نیست، دیده من بر چیزی آمد که وصف آن را زبان نیست:
یعنی چهار رکن ظاهری؛ و هفت رکن باطنی.
پادشا زیرک و جهان‌بین بود ظاهر و باطنش پر از دین بود