معنی کلمه بته در لغت نامه دهخدا
بتة. [ ب َت ْ ت َ ] ( ع مص ) بریدن و قطع کردن. || عاجز کردن کسی را ازرسیدن به قافله. ( منتهی الارب ). || بریده شدن. || فروماندن در راه. ( منتهی الارب ).
- || سکران لایبت امراً؛ یعنی بحیثی مست است که قطع و یکسو نمی کند کار را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نیت و عزم روزه : در حدیث است که لاصیام لمن لایبت الصیام من اللیل ؛ یعنی نیست روزه کسی را که نیت و عزم آن را از شب نکند( منتهی الارب ). بَت . ( منتهی الارب ) . و رجوع به بت شود. || بریدن ازهمسر و دوست. طلاق باین دادن : طلقها بتة و بتاتاء؛ طلاق باین داد که در آن رجعت جایز نیست. ( منتهی الارب ).و رجوع به بتات شود. طلقها بتة و بتاتاء؛ ای بتلة بائنه ؛ یعنی بریدنی که در آن بازگشت نباشد دیگر و طلقها ثلاثاًبتة که در هر دو بازگشت نیست. ( از اقرب الموارد ). طلاق باین داد او را که در آن رجعت جایز نیست. ( یادداشت مؤلف ).
- البتة ؛ قطعاً و جزماً ( از: ال +بت + ة ) لاافعله بتة و البتة؛ نخواهم کرد این کار راهرگز. نخواهم کرد آن را جزماً و قطعاً. ( یادداشت مؤلف ).
بتة. [ ب َت ْ ت َ ] ( هندی ، اِ ) دستور فوق العاده سپاه در میدان جنگ. || جزر. مقابل مد. ( ناظم الاطباء ).
بتة. [ ب َت ْ ت َ ] ( اِخ ) قریه ای در بلنسیه. ( از معجم البلدان ).ابوجعفر ادیب منسوب به آن است. ( از ناظم الاطباء ).
بته. [ ب َ ت َ ] ( اِ ) سنگی است که در روی آن بعضی چیزها صلایه نمایند. بتو نیز گویند. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 193 ). سنگی باشد که بدان داروها سایند. مقمع. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). دسته ٔهاون. ( ناظم الاطباء ). || پلو ساده و خشک.بده. ( از فرهنگ شعوری ). خشکه پلاو. ( ناظم الاطباء ).
بته. [ ب ُت ْ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) بوته. گیاه کوتاه بالا. درخت کوتاه. هرگیاه که ساق محکم ایستاده ندارد. نباتی میان درختک و گیاه. درختچه. هر گیاه که تنه و ساقه شخ و سطبر و راست ندارد.درختچه با شاخهای بسیار نزدیک به زمین. || نبات بی ساق : بته خیار، بته هندوانه ، بته کدو. || گون : در چهارشنبه سوری بته می سوزانند.
- امثال :
ما که از زیر بته در نیامده ایم ؛ یعنی دارای اصل و نسب هستیم.
|| خار. آدور. ورکار. ( السامی ) : چون قابیل هابیل را بکشت ، درختانی که در مکه بود بته برآورد و میوه ها ترش شد و آب تلخ شد. ( از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 138س 15 ). || نقش بر جامه ؛ بته جقه ، نوعی گل که روی پارچه های ترمه و قلمکار پدید آرند. شال ترمه ای که نقش سرو خمیده سر دارد.