بحق

معنی کلمه بحق در لغت نامه دهخدا

بحق. [ ب ِ ح َق ق ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: ب + حق ) براستی. بدرستی. بطور حقانیت. ( ناظم الاطباء ). بحقیقت. از روی عدالت. عادلانه. به عدل. و رجوع به کلمه حق شود. || ذیحق. دارنده حق. حقدار. محق. برحق. سزا. بسزا : پادشاهان چون... نیکوآثار باشند طاعت باید داشت و گماشته بحق باید دانست. ( تاریخ بیهقی ). چون عنایت المستنصر باﷲ که خلیفه بحق و امام مستقر است. ( از نامه حسن صباح در جواب نامه ملکشاه ).
|| [ ب ِ ح َ ق ق ِ ] کلمه سوگند؛ بحرمت. ( آنندراج ).
- بحق خدا ؛ سوگند به خدا. بحق النبی و آله ؛ یعنی به حقانیت پیغمبر و آل او ( ص ).

معنی کلمه بحق در فرهنگ فارسی

براستی بدرستی .

معنی کلمه بحق در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)حقق (۲۸۷ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه بحق

چنین نیست تو هیچ از او اطاعت مکن و بنماز و سجده خدا پرداز و بحق نزدیک شو۩‎(۱۹)
من ز لطف او بحق بینا شدم من ز نطق او بحق گویا شدم
گفته‌اند: بِجَهالَةٍ درین آیت کلمه مذمّت است نه کلمه معذرت. از هیچکس بدی نیاید مگر که آن بدی او از نادانی بود، که معصیتها همه نادانی است، هر که بخدا عاصی شود آن معصیت وی جهل است اگر چه مرد ممیّز و عاقل بود و این جهل بحقیقت بدو چیز باز میگردد: یکی آنکه قدر اللَّه که بوی عاصی میشود نمیداند.
در فعالیت‌های شدیدی که در آموزش زبان و ادبیات ارمنی انجام می‌شوند بزرگترین نقش را مسروپ ماشتوتس بازی نمود. مؤسس خورناتسی در مورد وی بحق گفته‌است:
نشناسی بحقیقت تو اگر پیر مغان بنشان ره بدر او بکرامات بریم
که چنین شدی بدآموز ترا بحق اسرار که ز حال او نپرسی ز نسیم صبحگاهی
اگرچه روی بحقند،ره نمی دانند مقلد و متعصب،چنانکه گبر و یهود
یا حبیب الله بحق مهر این روشندلان کز دعا روز جزا خلقی رهانند از وبال
بحق و محقی چنانکه باید کرد بکند با تو استاد بصیر
مرا از شاعری و شعر ننگست بحق و حرمت سبع المثانی
این خود مایهٔ سرفرازی ایرانیان است که با آنکه در آغاز کار با اسلام دشمنی کرده و با تازیان آن هنگامه‌ها را بر پا نموده و آن خونریزی‌ها را نمودند سپس چون بحقیقت آن دین پاک آشنا گردیدند به آن گرویده در راه ترویج آن جان دریغ نساختند.
دل بحق ده که صاف گردد وپاک گذرد همچو آب بر سر خاک
عادلی کو که بحق یاری مظلوم دهد تا هم از محتسب شهر تظلم بینی