بدآموزی

معنی کلمه بدآموزی در لغت نامه دهخدا

( بدآموزی ) بدآموزی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) عمل بدآموز. مقابل نیک آموزی. ( فرهنگ فارسی معین ). بد آموختن کسی را. ( یادداشت مؤلف ) :
چو رخشنده شد راه کیهان خدیو
نهان شد بدآموزی و راه دیو.فردوسی.و رجوع به بدآموز شود.

معنی کلمه بدآموزی در فرهنگ معین

( بدآموزی ) ( ~. ) (ص . ) آموزش کارهای ناپسند و غیراخلاقی .

معنی کلمه بدآموزی در فرهنگ عمید

( بدآموزی ) عمل بدآموز، یاد دادن رفتارهای بد و غیراخلاقی.

معنی کلمه بدآموزی در فرهنگ فارسی

( بد آموزی ) عمل بد آموز مقابل نیک آموزی .
عمل بد آموز مقابل نیک آموزی .

معنی کلمه بدآموزی در ویکی واژه

آموزش کارهای ناپسند و غیراخلاقی.

جملاتی از کاربرد کلمه بدآموزی

تا به کی چون آتش ای گل خانمانسوزی کنی چشم نیکو را به خونریزی بدآموزی کنی
بیا که غمزه سرمست تو به دلدوزی فراق روی تو را می کند بدآموزی
عشق را با عقل در یک دل مکن شیر را روبه بدآموزی کند
بس نبودت خوی بدجانان که بهر سوز من می نشینی هر دم از نو با بدآموزی دگر
دوست با ما در مقام خشم و دنبالش رقیب یار ما بد مهر و دنبالش بدآموزی چنین
از بدآموزی تنهایی دل می‌ترسم که دهی منصب آیینه و راضی نشود
لطف تو آموخت گستاخی مرا راستی لطفت بدآموزی خوش است
چو خورشید شد راه گیهان خدیو نهان شد بدآموزی و راه دیو
گر بد آموزی کند چشمت که بستان جان خلق جان خسرو را علی الرغم بدآموزی ببخش
دی به دشنام گذشت از من و امروز به خشم از بدآموزی امروز بسی ممنونم