بردوز
معنی کلمه بردوز در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه بردوز
از سر غیرت چشمی به خرد بردوزم وز پی عبرت چشمی به خطر باز کنم
آن به که ذخیره از سخن پردازم وز جان به لب رسیده لب بردوزم
ز هر چه هست بکلی دو دیده بردوزند ولی ز روی دلارام خویش نتوانند
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست حسد گو دشمنان را دیده بردوز
ازو بردوز چشم ای دل که بسیار آن گران تمکین سبک دست است در قلب سپاهی دل دریدنها
نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن مانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهام
آنگاه گفتم: خداوندا، سهل را دیده از هر دو بردوز تا سیری در گرسنگی و گرسنگی در سیری از تو بیند و بیشتر روزه در شعبان داشته است که بیشتر اخبار در شعبان است و چون رمضان درآمدی یکبار چیزی خوردی و شب و روز در قیام بودی. روزی گفت توبه فریضه است بربنده بهر نفسی خواه خاص، خواه عام، خواه مطیع باشی، خواه عاصی.
ز دیدنت نتوانم که دیده بردوزم / و گر معاینه بینم که تیر میآید (سعدی)
تا دیدهٔ ما جز به تو آرام نگیرد از بوسهاش مهری کن وز غمزهاش بردوز
گفتهای بردوز چشم و لب ببند چون نه خشکم ماند و نه تر چون کنم
با چنین گردنده حالاتی که هست دیده بردوز از خیالاتی که هست