برفزود

معنی کلمه برفزود در لغت نامه دهخدا

برفزود. [ ب َ ف ُ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) افزون. بعلاوه. برسری. بیش. برفزون. بسیار. فراوان :
وزو بر روان محمد درود
بیارانْش بر هر یکی برفزود.فردوسی.بی اندازه از ما شما را درود
هنر با نژاد ار بود برفزود.فردوسی.چو بنشست بهمن بدادش درود
ز شاه و ز ایرانیان برفزود.فردوسی.بیامد بر شیده دادش درود
ز شاه و ز ایرانیان برفزود.فردوسی.ز یزدان و از ما هزاران درود
مر او را[ محمد ] و یارانْش را برفزود.فردوسی.

معنی کلمه برفزود در فرهنگ معین

(بَ فُ ) (ق . )بسیار، فراوان ، بی شمار.

معنی کلمه برفزود در ویکی واژه

بسیار، فراوان، بی شمار.

جملاتی از کاربرد کلمه برفزود

پرستش مر او را از آن سان نمود که هر بار هدیه بسی برفزود
کار، صعب آمد به همت برفزود گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت
بدان نیکوی کآن دلاور نمود که خوبی به خوبی همی برفزود
ساقیا جامی دگر باز آر زود دیگری باید بر آن هم برفزود
هر آنکس که او تاج شاهی بسود بران تخت چیزی همی‌برفزود
به داد و دهش برفزود از پدر نبشتند نامش همی دادگر
ز کردارها برفزودی فریب سر قیصر آوردی اندر نشیب
برآن مهرکش بود صد برفزود نهان زی پدر نامه ای کرد زود
ازو بر روان محمد درود بیارانش بر هریکی برفزود
به پیش جهاندار زاری نمود نیایش سزاوار او برفزود