بستار

معنی کلمه بستار در لغت نامه دهخدا

بستار. [ ب ِ ] ( ص ، اِ ) سست و نااستوار است. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام ). بمعنی سست و نااستوار است و اصل آن بی استوار بوده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). سست و نااستوار و بی ثبات. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 202 شود :
عروةالوثقی حقیقت مهر فرزندان اوست
شیعتست آنکو که اندر عهد او بستار نیست.ناصرخسرو.|| آب سرد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه بستار در فرهنگ معین

(بِ ) (ص . اِ. ) ۱ - سست ، نااستوار. ۲ - گرفتار، گرو.

معنی کلمه بستار در فرهنگ عمید

سست، نااستوار.

معنی کلمه بستار در فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) سست نااستوار .

معنی کلمه بستار در فرهنگستان زبان و ادب

{brace} [پیوند] بست یا ارتاسازۀ پیچیده ای که با بسته شدن به بخشی از بدن، شکل صحیح را به آن بازمی گرداند
{breechblock} [علوم نظامی] وسیله ای برای مسدود کردن عقب لولۀ توپ یا هویتْزر بعد از خرج گذاری
{closure} [ریاضی] در مورد مجموعه ای از نقاط، اجتماع آن مجموعه و همۀ نقاط انباشتگی آن

معنی کلمه بستار در ویکی واژه

از فارسی میانه wastār «سرسخت، خودرای».
سست، نااستوار.
گرفتار، گرو.

جملاتی از کاربرد کلمه بستار

چنان که ماه اندر فلک بستارگان گذر کند، آن مهتر عالم آن روز بمؤمنان گذر همی‌کند، و برخسار ایشان نظر میکند، و اهل ایمان بشفاعت همی‌درآرد، این مثال بحکم تقریبی رفت اندرین تقریر، و گر نه جمال و کمال آن سیّد بیش از آنست که بمهتاب برابر کنند یا بآفتاب مثل زنند.
فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (۴) و بستارگان که در رفتن بر یکدیگر پیشی می‌کنند.
میانه به هر چیز و هرکار باش نه گستاخ باش و نه‌ بستار باش
وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (۳) و بستارگان روان که در فلک در موج اشناو میکنند.
بستار زبان مستقل از متن قطعی کاملاً متفاوت از زبان مستقل از متن است.
همان مجموعه در منطق بستار تعدی مثبت باشد، ثابت می‌شود که
مجموعهٔ تمام رشته‌های با هر طول (متناهی) را بستار کلین
وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (۱) سوگند است بستارگان شتابان و هموار روان تا آن گه که در چشمه مغرب فرو شوند.
بستارالعیوبی دل توان داشت که یک عمری عیوبت را نهان داشت
بستاری چو پوشاند گنه را نماید نیک هر حال تبه را
. یعنی مجموعه‌ی زبان‌های تشخیص‌پذیر توسط اتوماتای سنگ‌ریزه با مجموعه‌ی زبان‎های قابل‌توصیف در منطق بستار تعدی مثبت برابر است.
و رسولی رسید از آن پسر منوچهر و با کالیجار و پیغام گزارد که «خداوند عالم بولایت خویش آمده است و ایشان بندگان فرمان بردارند و سبب پیش ناآمدن آن بود که بسزا میزبانی و خدمت نتوانستندی کرد و خجل شدندی؛ و بساری مقام کرده‌اند منتظر فرمان عالی تا بطاقت خویش خدمتی کنند، آنچه فرموده آید.» جواب داد که «عزیمت قرار گرفته است که بستار آباد آییم و مقام آنجا کنیم که هوای آنجا سزاوارتر است. از آنجا آنچه فرمودنی است، فرموده آید.» و رسول را برین جمله بازگردانیده شد.
نخستم در لباس آرزو پوش پس این جرمم بستاری فرو پوش
عروةالوثقی حقیقت عهد فرزندان توست شیفته است آن کس که او در عهدشان بستار نیست