معنی کلمات حرف "ب" - صفحه 5
- بدخط
- بدخدمت
- بدبوی
- بدباطن
- بداهت
- بهآخر
- بهآور
- بهزه
- بهعقب
- بهنامه
- بهداروند
- بهداشتکار دهان و دندان
- بهراد
- بهرمه
- بهره نوری
- بهروج
- بهشت گنگ
- بهیار
- بهینه کردن
- بهیه
- به هم خوردن
- به چه دلیل
- به چه علت
- به چه منظور
- بها الله
- بهاالله
- بهار نارنج
- بهاز
- بهداد
- بنساله
- به هم آویختن
- بشوریدن
- بشنگ
- بشخوار
- بشاک
- بسیجیده
- بسپارش
- بسي
- بسغ
- بسراق
- بحران هویت
- بحري
- بخارپز کردن
- بخت آفرید
- بخت آفرین
- بختالنصر
- بخشایشگر
- بخشیدنی
- برگهای متقابل
- برگهای متناوب
- بسامد بسبالا
- بسامد پایین
- بد انداختن
- بد بردار
- بد بیاری
- بد سابقه
- بدآزمون
- بدآمد
- بداقبال
- بسته نرمافزاری
- بشکوفه
- بخیه زدن
- بسامه
- بساوایی
- بستری کردن
- بسته گیر
- بستون
- بشکول
- بیرون انداختن
- بیرونگرد
- بیریا
- بیزنده
- بیشان
- بیشرمانه
- بیشعور
- بیشینه کردن
- بیصاحب
- بیطاری
- بیحرمتی
- بیحرکت
- بیحسی
- بیخ کردن
- بیخرده
- بیخودشدن
- بیدارباش
- بیدمی
- بیذوق
- بیرانه
- بیادب
- بیانلو
- بیانهای
- بیانیه مأموریت
- بیاوار
- بیبرگ
- بیبو
- بیت همبان
- بیتوته
- بوبین
- بوتیک
- بوجار
- بوخون
- بونکر
- بوگیری
- بی احتیاط
- بی نظمی
- بیآب
- بیات شدن
- بیآبرویی
- بیاحساسی
- بیحرکتی
- بیحفاظ
- بیحوصله
- بیسروصدا
- بیشکل
- بیمانع
- بیمدارا
- بیماریهای التهابی روده
- بیمال
- بیمانند
- بیمایگی
- بیوگی
- بیپایان
- بیکله
- بیگاری
- بیگانههراسی
- بیگلربیک
- بیعت گرفتن
- بیغال
- بیفصل
- بیفکر
- بیل زدن
- بیل مز
- بیلیون
- بیمار بستری
- بیماری عفونی
- بیماریزایی
- بشگرد
- بشیز
- بصط
- بضغ
- بطریر
- بغاث
- بههم آمیختن
- بوادر
- بوبر
- بحریه
- بو گرفتن
- بار خواستن
- باز سخت
- باشتین
- باشنده
- بخش زمینی
- بو ان
- بهاریه
- بخارج
- بختآزمایی
- بخش نور
- بدانجام
- بدِن
- برد عملیاتی
- برساختگرایی
- برله
- برماس
- برنامه نویسی
- بامیه
- باچو
- بتفوز
- بتونه
- بیقاعده
- بارانک
- بیلیارد
- بیماری پاژه
- بزمجه
- بازایستادن
- بجکم
- بهارانه
- بیرون دادن
- بیرغبتی
- برکرسی
- بسمل کردن
- بشولیدن
- بغرنج
- بلعیدن
- برداشته
- بردست
- برچک
- برحق
- برس
- بدیل
- بدی
- بدسرشت
- باتور
- باید
- باداباد
- بازیگوش
- بذله گوی
- بددهنی
- باقرقره
- بانتو
- بسته سخت