معنی کلمه باجه در لغت نامه دهخدا
باجة. [ ج َ ] ( اِخ ) نام پدر اسماعیل شیرازی محدث است. ( منتهی الارب ).
باجة. [ ج َ ] ( اِخ ) شهریست به اسپانیا. ( دمشقی ). شهریست به اندلس. ( منتهی الارب ). رجوع به باجه شود.
باجة. [ ج َ ] ( اِخ ) شهریست به افریقیه ، و از آن شهر است عبداﷲبن محمد و صاحب تصانیف ابوالولید سلیمان بن خلف. ( منتهی الارب ). و رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 284، و باجه شود.
باجة. [ ج َ ] ( اِخ ) قریه ای از قریه های اصفهان. ( روضات الجنات ص 322 ). رجوع به باجه شود.
باجه. [ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) دریچه. روزنه بزرگ. ( آنندراج ). باجیک. بادگیر. درِ خرد. روزن. روزنه. برین. برینه. پیش در. بادهنج. بعضی این کلمه را فارسی دانسته اند. لغتی از بازه ( رجوع به بازه شود ). ولی باجه در ترکی نیز بمعنی پنجره و روزنه دیوار آمده. رجوع به برهان قاطع چ معین شود. || جای بلیطفروشی ( در ترکی : باجا ): باجه بروات در بانک. باجه پاکت های سفارشی در پست خانه. این کلمه را فرهنگستان ایران بجای لفظ گیشه اختیار کرده است. || ترکی بمعنی سوراخ و بیشتر بر سقف اطاق اطلاق شود. سوراخ بام بخانه. || ناوچه آهنی که سیم و زر گداخته در آن ریزند.
باجه. [ ج َ] ( اِخ ) نام پدر اسماعیل شیرازی. رجوع بباجة شود.
باجه. [ج َ ] ( اِخ ) نام شهریست به افریقا معروف به باجةالقمح و این نام را از بسیاری ِ کشت گندم بآن دادند. میان آن و تنیس دوروزه راه است. گویند گندم در آنجا هر چهارصد رطل ( به رطل بغداد ) بیک درهم نقره بفروش میرفت. ابوعبید بکری گوید باجه افریقا شهری است با رودهای بسیار در دامنه کوه عین شمس ، و بهیئت طیلسانی اطراف آنرا فراگرفته. چشمه های گوارا دارد و یکی از آنها به عین شمس معروف است که از زیر دیوار شهر نزدیک دروازه ای بهمین نام بیرون آید. و دروازه های دیگر نیز دارد و در شهر هم ، چشمه های دیگری هست و دیوار آن قدیمی است که به بهترین شکل با سنگ ساخته اند و گویند در زمان عیسی ( ع ) برآورده اند. درین شهر چشمه هائی برای استحمام هست و مسافرخانه های بسیار دارد. هوای شهر همیشه ابری و بارانی و مرطوب و کمتر هوایش صاف است و بدان ،در بسیاری ِ باران مثل زنند. نهری از طرف مشرق و جنوب از سه میلی بطرف قبله سرازیر میشود و اطراف آن باغهای بزرگ است که در آنها آب جاری است. زمینش همواره از سبزه پوشیده است و همه نوع کشت در آن بعمل آید. نخود هم عمل آید و سیر آن ، در جای دیگر کمتر یافته شود.این شهر را بسبب بسیاری مزارع و ارزانی محصولات خواه در خشکسالی و خواه در غیر آن «هری » نامند و اگر ارزاق در قیروان ارزان شود گندم در این شهر بی ارزش میگردد. و بسا بار شتری از خرما بدو درهم بفروش رود و روزانه بیش از هزار چارپا برای حمل خواربار بدین شهر وارد میشود. و در قیمت اجناس تغییری حاصل نمیگردد. مردم باجه در ایام ابویزید مخلدبن یزید گرفتار کشتار بیرحمانه و اسارت گردیدند و شاعر در این مورد گوید: