برساختن

معنی کلمه برساختن در لغت نامه دهخدا

برساختن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) ساختن. رجوع به ساختن شود. || تعلیم دادن. آموختن. || به انجام رسانیدن. ( ناظم الاطباء ). || حبس کردن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ساختن درهمین لغت نامه شود. || جعل کردن. ساختن.

معنی کلمه برساختن در فرهنگ فارسی

ساختن یا آموختن .

معنی کلمه برساختن در فرهنگستان زبان و ادب

{coining, coinage} [زبان شناسی] ساختن واژۀ جدید به شیوه ای کاملاً دلبخواهی (arbitrary ) و بدون استفاده از فرایندهای واژه سازی

معنی کلمه برساختن در ویکی واژه

ساختن واژۀ جدید به شیوه‏ای کاملاً دلبخواهی (arbitrary) و بدون استفاده از فرایندهای واژه‏سازی.

جملاتی از کاربرد کلمه برساختن

بتان چامه و چنگ برساختند یکایک دل از غم بپرداختند
به پایش یکی بند برساختند به سوی دماوند پرداختند
همه تاج و زیور بینداختند چنانچون ببایست برساختند
بتان چامه و چنگ برساختند ز بیگانه ایوان بپرداختند
جنبش زنان دههٔ ۱۹۷۰ که «کشف مجدد» گلدمن را آغاز کرد، از اواخر دههٔ ۱۹۶۰ با یک جنبش آنارشیستی در حال احیا همراه شد، که همچنین باعث جلب توجه به عالمان آنارشیست پیشین شد. با رشد فمینیسم، همچنین شروع به بازنگری در کار فلسفی گلدمن کردند و فعالان این زمینه به اهمیت سهم گلدمن در برساختن اندیشهٔ آنارشیستی زمانه‌اش اشاره کردند. به عنوان مثال، اعتقاد گلدمن به ارزش زیبایی‌شناسی را می‌توان در توجهات زیاد به مقولهٔ آنارشیسم و هنر پس از آن، مشاهده کرد. به همین ترتیب، اکنون گفته می‌شود که گلدمن به‌طور قابل توجهی دامنهٔ فعالیت جنبش را، در زمینه‌های آزادی جنسی، حق تولید مثل و آزادی بیان گسترش داده‌بود.
از پس یک ماه سنگ انداز در جام بلور عده داران رزان را حجله‌ها برساختند
همچنین فعالان اجتماعی درخواستی برای شهرداری و فرمانداری شادگان مبنی برساختن آرامگاهی در ورودی شهر شادگان فرستادند.
چنانچون که گفتند برساختند نوندی بنزدیک شه تاختند
خود ز رنگ زلف و نور روی او برساختند کفر خالی از گمان و دین جمالی از یقین
تا کی دهم صداعت در دم این پلیدان که آخر بهشت نتوان برساختن ز گلخن
شدند آن زمان خسته هر دو سوار به شمشیر برساختند کارزار
خامش که تو را مسلم آمد برساختن از عدم بقایی