بدسگالی

معنی کلمه بدسگالی در لغت نامه دهخدا

بدسگالی. [ ب َ س َ / س ِ ] ( حامص مرکب ) بدسگال بودن. مقابل نیکوسگالی. ( فرهنگ فارسی معین ): و با این همه رنج قصد خصمان و بدسگالی دشمنان بر اثر. ( کلیله و دمنه ). کید، مکیدت ؛ بدسگالی. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه بدسگالی در فرهنگ عمید

بداندیشی، بدسگال بودن.

معنی کلمه بدسگالی در فرهنگ فارسی

بدسگال بودن مقابل نیکو سگالی .

معنی کلمه بدسگالی در ویکی واژه

منسوب به بدسگال؛ بداندیشی، دشمنی، بدخواهی. متضاد نیکوسگالی.

جملاتی از کاربرد کلمه بدسگالی

شیر گفت: کار نزدیکان ملوک حسد و منازعت و بدسگالی و مناقشت است، و روز و شب در پی یک دیگر باشند و گرد این معانی برآیند، و هرکه هنر بیش دارد در حق او قصد زیادت رود و او را بدخواه و حسود بیش یافته شود. و مکان دمنه و قربت او بر لشکر من گران آمده است. و نمی دانم که اجماع و اتفاق ایشان در این واقعه برای نصیحت منست یا ا زجهت عداوت او. و نمی خواهم که در کار او شتابی رود که برای منفعت دیگران مضرت خویش طلبیده باشم. و تا تفحص تمام نفرمایم خود را در کشتن او معذور نشناسم، که اتباع نفس و طاعت هوا رای راست و تدبیر درست را بپوشاند. و اگر بظن خیانت اهل هنر و ارباب کفایت را باطل کنم حالی فورت خشم تسکینی یابد، لکن غبن آن بمن بازگردد.
درین موضع ار بدسگالی رواست روا باشد این بد که نیک است و راست
مثال قهر تو با مکر و بدسگالی خصم حدیث حمله شیرست و حیله روباه
پس نزدیک گربه رفت و پرسید که حال چیست؟ گفت: مقرون به ابواب بلا و مشقت. موش گفت: لو لم اترک الکذب تاثما لبترکته تکرما و تذمما. هرگز هیچ شنوده‌ای از من جز راست؟ و من همیشه به غم تو شاد بودمی و ناکامی ترا عین شاد‌کامی خود شمردی، و نهمت برآنچه به مضرت پیوندد مقصور داشتمی، لکن امروز شریک توام در بلا، و خلاص خویش در‌آن می‌پندارم که بر خلاص تو مشتمل است، بدان سبب مهربان گشته‌ام. و بر خرد و حصافت تو پوشیده نیست که من راست می‌گویم و درین خیانت و بدسگالی نمی‌دانم، و نیز راسو را بر اثر من و بوم را بر بالای درخت می‌توان دید، و هر دو قصد من دارند و دشمنان تو اند، و هرگاه که به تو نزدیک شدم طمع ایشان از من منقطع گشت.
خویشتن را هم‌ به‌ دست خویشتن کشت ای‌ عجب آنکه با تو بدسگالید و ز تو باز ایستاد
همیشه خیل او رفته بشهر بدسگالی نو ز شهر او بقهر او برون آورده مالی نو
تمام شد بابِ پیل و شیر، بعد ازین یاد کنیم باب شتر و شیر پارسا و درو باز نمائیم که ثمرهٔ سعایت و شایت چیست و عاقبت کید و بدسگالی سیّما بر طریقِ بدایت چه باشد و بهرهٔ خویشتن‌دارانِ نیک کردار و حق شناسانِ نعمتِ خداوندگار از روزگار چه آید، ع، وَ لَرُبَّمَا عَدَلَ الزَّمَانُ الجَائِرُ . ایزد تعالی گلبن اقبال خداوند، خواجهٔ جهان را از خارِ خدیعت و وقیعت آسوده داراد و سروِ آمالش از برگ‌ریزِ انقلابِ احوال آزاد، بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاَخیارِ .
زشت‌تر کاری در این ایّام نیکوکاری‌ست نیک‌بختا، آنکه رای بدسگالی می‌کند
تو بدسگالی و نیکی طمع ‌کنی هیهات ز خیر خیر تراوش نماید از شر شرّ
اگر نیک خواهد ترا نیک خواهی وگر بدسگالد ترا بدسگالی