معنی کلمه بشار در لغت نامه دهخدا
بشر مباد که گردد بدست حرص اسیر
مگس مباد که ماند میان شهد بشار.
هر ضعیفی که جهد از پای بند آب و گل
پیل بیچاره شود چون در وحل گردد بشار.امیرخسرو دهلوی ( از جهانگیری و انجمن آرا و سروری و رشیدی ).امروز بت پرستان هستند بیگمان
در بیشه ها خزیده و در غارها بشار.مسعودسعد. || ( اِ ) پای بند و زنجیرپای. ( ناظم الاطباء ). پابند. ( سروری ). || نثار و آن زری باشد که بر سر کسی بفرمان پادشاهی ریزند. ( از برهان ). زرافشان شده و نثار یعنی زری که بر سر کسی ریزند مانند زری که بر سر داماد میریزند. ( ناظم الاطباء ). نثار. ( سروری ) ( از اوبهی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( معیار جمالی ) ( رشیدی ) :
صاحبا هر نکته تو به ْ ز گنج و سیم و زر
لعل مروارید بر لعل گهربارت بشار. تاج الدین بخاری ( از رشیدی ).بشیر باد صبامژده گل آورده است
همی فشاند در پایش ابر و شاخ بشار.شمس فخری ( از معیار جمالی و سروری ). || لمس و لامسه و سودن دست یا عضوی برعضو دیگر. ( از برهان ). لمس یعنی دست کردن بچیزی. ( از جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). لمس و سودگی و سوده شدگی دست و یا عضوی بر عضو دیگر. ( ناظم الاطباء ). لمس. ( از سروری ). دست سودن. ( رشیدی ). دست مالیدن :
هنوز پیشتر و روسیان بطوع نکرد
رکاب او رانیکو بدست خویش بشار
فرخی ( از سروری ، صحاح الفرس ، انجمن آرای رشیدی و دیگران ) .
صاحبا هر نکته تو، به ْ ز گنج سیم و زر
لعل و مروارید بر لعل گهربارت بشار .
تاج الدین بخاری ( از انجمن آرا و جهانگیری و جز آنها ).
|| هرچیز طلاکوب و نقره کوب. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). سیم و مس کوفت. ( از سروری ). زرکوب و سیم کوب. ( از جهانگیری ) ( انجمن آرا ) سیم کوفت بود. ( حاشیه فرهنگ اسدی نسخه خطی نخجوانی ). زرکوب و سیم کوب. ( از رشیدی ). سیم کفت یا سیم کوب. ( صحاح الفرس ) زرکوب و سیم کوب و چیزهاییکه در آن زر و سیم بکار برند. || مانده و کوفته شده. ( از برهان ). کوفته شده و وامانده. ( سروری ). مانده و خسته و افکار. ( ناظم الاطباء ) :