بزبان

معنی کلمه بزبان در لغت نامه دهخدا

بزبان. [ ب ُ ] ( ص مرکب ، اِمرکب ) محافظ بز. نگهبان بز. || ( اِخ ) عیوق را بزبان خوانند. ( از التفهیم از یادداشت دهخدا ). || نام محله ای به مرو. ( یادداشت دهخدا ).

معنی کلمه بزبان در فرهنگ فارسی

محافظ بز نگهبان بز .

معنی کلمه بزبان در دانشنامه آزاد فارسی

بُزبان
رجوع شود به:عیوق

جملاتی از کاربرد کلمه بزبان

ستاره الماعز کمی پایین‌تر از سروش قرار گرفته‌است. نام الماعز از عربی و به معنای بز است و سروش را به این خاطر که در بالای الماعز قرار دارد بزبان هم نامیده‌اند.
جان سوخته صفت بزبان شوق با شرر آتش جذبات میگوید: بیت
در سنوات میان سال‌های ۱۹۵۲–۱۹۶۲ کلیه نوشته‌های شیروانزاده در ده جلد قطور و زیبا در ارمنستان طبع و انتشار یافت. باید دانست که بسیاری از آثار و نوشته‌های شیروانزاده اعم از داستان‌ها و نمایش‌های وی بزبان‌های روسی، فرانسه، آذری، گرجی، فارسی، لهستانی، چکی، اوکراینی و انگلیسی ترجمه شده‌است.چند اثر از شیروانزاده در رشت توسط گریگور یقیکیان به نمایش درآمد.
وی معتقد است قرآن و حدیث را باید به زبان معمولی خواند چون در زمان خود بزبان معمولی نازل شده و هرگونه تشبیه و استعاره و تمثیل در آن باعث تغییر معنی برای خواننده می‌شود که وی آنرا بدعت می‌نامد.
ابوحفص را پرسیدند که از دو حال کدام بزرگترست ولّی را خاموشی یا سخن گفتن؟ گفت اگر سخن گوی آفت سخن بداند هرچند تواند خاموش باشدی اگر عمر نوح بود او را و اگر خاموش آفت خاموشی بداندی از خدای تعالی فراخواهدی تا دو چندان عمرش دهد که نوح را داد تا سخن گوید و گفته اند صمت عام بزبان بود و صمت عارفان بدل بود و صمت محبّان بخواطر اسرار بود.
و از آن جمله جمع و تفرقه است. لفظ جمع و تفرقه اندر سخن ایشان بسیار بود، استاد بوعلی گفتی فرق آن بود کی با تو منسوب بود و جمع آن بود که از تو ربوده بود و معنیش آن بود که آنچه کسب بنده بود از اقامت عبودیّت و آنچه باحوال بشریّت سزد آن فرق بود، و آنچه از قبل حق بود از پیدا کردن معانی و لطفی کردن و احسانی، آن جمع بود، و این فروترین احوال ایشان باشد اندر جمع و فرق زیرا که آن اندر شهود افعال بود و هر که او را حق سبحانهُ وتعالی حاضر کند بافعال او از طاعات و مخالفات او، آن بنده بصفت تفرقه باشد و هرکه را حق حاضر کند از افعال نفس خویش آن بنده بمقام جمع بود، اثبات خلق از باب تفرقه بود و اثبات حق از صفت جمع بود و بنده را چاره نیست از جمع و تفرقه زیرا که هرکی او را تفرقه نبود عبادتش نبود و هرکه او را جمع نبود و معرفتش نبود قول خدای تعالی اِیّاکَ نَعْبُدُ اشارت است بتفرقه و اِیّاکَ نَسْتَعِینُ اشارت است بجمع، چون بنده با حق سُبْحَانَهُ وَتَعالی خطاب کند بزبان راز بروی سؤال یا دعا یا ثنا یا شکر یا عذر بر چیزی اندر محل تفرقه بود و چون در سرّ گوید و بدل سماع می کند آنچه از حق بدو می آید آن مقام جمع است.
جمعیت این دهستان در حدود ۷۶۷۰ نفر می‌باشد. ساکنان این دهستان از اهل سنت از شاخه شافعی هستند یعنی از پیروان امام محمد ادریس شافعی هستند و بزبان عربی تکلم می‌کنند.
گفت: ذکر سه وجه است ذکری است بزبان و دل از آن غافل و این ذکر عادت بود و ذکری است به زبان و دل حاضر این ذکر طلب ثواب بود و ذکریست که دل را به ذکر گرداند و زبان را گنگ کند قدر این ذکر کس نداند جز خدای تعالی.
نتوان ز هزار جز یکی گفت وصفت بزبان آفرینش
گفت: ذکر سه وجه است ذکری است بزبان و دل از آن غافل و این ذکر عادت بود و ذکری است به زبان و دل حاضر این ذکر طلب ثواب بود و ذکریست که دل را به ذکر گرداند و زبان را گنگ کند قدر این ذکر کس نداند جز خدای تعالی.
از زبان گوی بدل، باز ز دل گوبزبان هر دو چون گشت یکی، با همه اندام بگو
آمنون یتزحاق (به عبری: אַמְנוֹן יִצְחָק) و (به عربی: آمنون اسحق)٬ (زاده ۸ نوامبر ۱۹۵۳ تل‌آویو)٬ یک ربی حریدی است. او بخاطر جنبش کیرُو یا دعوت همگان به زندگی مذهبی طبق شریعت٬ شناخته شده‌است و سخنان و اعلامیه‌هایش بزبان‌های گوناگون در رسانه‌ها و اینترنت منتشر می‌شوند.
گفتم ای عشق من چه چیز توام بزبان شکر فشانم گفت
الماعز کمی پایین‌تر از ستاره سروش قرار گرفته است. نام الماعز از عربی و به معنای بز است و سروش را به این خاطر که در بالای الماعز قرار دارد بزبان هم نامیده‌اند.
و گفته‌اند معنی آنست که در دلشان جز زانست که بزبان گویند زیرا که عذر ایشان نه شغل اهل و عیالست بلکه خبث نیت ایشانست و نفاق که در دل دارند، قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً قرأ حمزة و الکسائی ضرّا بضم الضاد و الآخرون بفتحها.
همچو شمع ار سخن سوز دل آرم بزبان در نفس شعله زند آتش عشق از دهنم
«علیشاه چو درآمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده‌است. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر برکرد»
قالُوا رَبَّنا گویند خداوند ما: أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ بمیرانیدی ما را دو بار، وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ و زنده کردی ما را دو بار، فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا مقرّ آمدیم و بزبان خویش گویا بگناهان خویش، فَهَلْ إِلی‌ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ (۱۱) فرا بیرون آمد ما را هیچ راهی هست؟