بدایت

معنی کلمه بدایت در لغت نامه دهخدا

بدایت. [ ب َ / ب ِ ی َ ] ( از ع ، از بدأة عربی ) آغاز کردن. ( غیاث اللغات ). || ( اِ ) آغاز و شروع و ابتداء. ( ناظم الاطباء ) :
هدایت چون نباشد در بدایت
بدان محروم ماند از عنایت .نظامی.بنا کردن نیکی از من بود
بدی را بدایت ز دشمن بود.نظامی.در بدایت بدایت همه چیز
در نهایت نهایت همه چیز.نظامی.چندانکه سالکانت ره پیش و پس بریدند
در پیش و پس دویدند بودند در بدایت.عطار.عشق آن باشد که غایت نبودش
هم نهایت هم بدایت نبودش.عطار.- بدایت کردن ؛ آغاز کردن :
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد می کند از نو بدایتی.سعدی ( طیبات ).- محکمه بدایت ؛ دادگاه شهرستان. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دادگاه شود.

معنی کلمه بدایت در فرهنگ معین

(بَ یَ ) [ ع . بدایة ] (اِمص . ) آغاز، اوُل چیزی .

معنی کلمه بدایت در فرهنگ عمید

آغاز، اول چیزی، اول کار.

معنی کلمه بدایت در فرهنگ فارسی

آغاز و اول چیزی اول کار
( اسم ) آغاز اول چیزی ابتدا. یا محکم. بدایت . دادگاه شهرستان .

معنی کلمه بدایت در ویکی واژه

آغاز، اوُل چیزی.

جملاتی از کاربرد کلمه بدایت

اسطوره نقل‌کنندهٔ سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعه‌ایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده‌است. به بیان دیگر: افسانه حکایت می‌کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستهٔ موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزئی از آن پا به عرصهٔ وجود نهاده‌است؛ بنابراین، افسانه همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی می‌گوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کرده‌است. افسانه فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن می‌گوید. شخصیت‌های افسانه موجودات فراطبیعی اند و تنها به دلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام داده‌اند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را بازمی‌نمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان می‌سازند.
ای دوست چون بدایت دوستی از یُحِبُّهُم بود هر آینه از علل مقدس بود و از زلل منزه، در ضمن این سخن سری عظیم است ای دوست آنکه از محبت خود اخبار کرده بمحبت تو گواهی داد یُحِبُّهُم اخبار او بمحبت خود یُحِبُونَهُ شهادت بر محبت تو اگر آن محبت مقدس است این هم مقدس است زیرا که در عشق این و آن نبود پس بگو مقدس است مقدس، پس تکرار بگذار تا از کثرت بوحدت آئی و ذلک سر.
آنچه عقلم نهایتش می گفت دیده ام آن بدایت عشق است
زهی ز روی بقا در بدایت دولت زهی ز وجه شرف در نهایت تعظیم
افسانه نقل‌کنندهٔ سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعه‌ای است که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده‌است. به بیان دیگر: افسانه حکایت می‌کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستهٔ موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزئی از آن پا به عرصهٔ وجود نهاده‌است؛ بنابراین، افسانه همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی می‌گوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کرده‌است. افسانه فقط از چیزی که به‌راستی روی داده و به‌تمامی پدیدار گشته، سخن می‌گوید. شخصیت‌های افسانه موجودات فراطبیعی‌اند و تنها به دلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام داده‌اند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را بازمی‌نمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان می‌سازند.
هر که بدان گنج عنایت رسید رخت بدایت به نهایت کشید
عبدالرحمن جامی در نفحات الانس در ذیل عنوان شیخ ابوبکر بن عبدالله الطوّسی النسّاج، رحمه الله تعالی چنین آورده است: «وی نیز از اصحاب شیخ ابوالقاسم کُرّگانی است و با ابوبکر دینوری نیز صحبت داشته است. گویند که در بدایت طلب مجاهدهٔ بسیار کشید و مجاهدهٔ وی به مشاهده نینجامید. به درگاه خداوند تعالی بنالید؛ به سّرّش ندا کردند که: «نساّج! با درد طلب قناعت کن تو را با یافت چه کار؟».
کسی که نیک نهاد آمد از بدایت کار ز خود چگونه پسند آیدش بدی کردن
پیش از اسلام در بدایت خویش دیو کُش بوده در ولایت خویش
آثار بهاءالله در دوره تبعید پنج ساله او به روملی، بدایتا به استامبول و سپس در ادرنه، مملو از دو موضوعیست که اساساً مرتبط با یکدیگرند: بسط روزافزون ادعای پیامبری خویش برای دایره رو به اتساع پیروانش و اعلان عمومی آن به جهانیان، و مقابله با مشکلاتی که برادر ناتنی اش میرزا یحیی در حسادت نسبت به این ادعای او فراهم می‌آورد. همچنین در همین دوره است که آثار بهاءالله از نظر حجم و پرداختن به موضوعات مختلف افزایش چشمگیری داشته‌است.
هر چه بینی زبدایت بنهایت برسد غیر عشق تو کش اول نبدو و آخر نیست
وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری‌ این همه ترسایان را میگوید، که بعضی را میگوید که برسول خدا ایمان آوردند و با جعفر بن ابی طالب از زمین حبشه و شام بر رسول خدا آمدند. و قصّه آنست که در بدایت اسلام که اسلام هنوز قوی نگشته بود، و مسلمانان اندک بودند، و با کافران می‌برنیامدند، و کافران قصد مسلمانان میکردند، و ایشان را در فتنه می‌افکندند، رسول خدا قومی را فرمود تا هجرت کردند بزمین حبشه، و گفت: «ان بها ملکا صالحا لا یظلم و لا یظلم عنده احد، فاخرجوا الیه حتّی یجعل اللَّه للمسلمین فرجا».
زیاد رفته ازل را بدایت ملکت نشان نداده ابد انتها ی فرجامت
دلیل دیگری هم برای بیرون آمدن کسروی از عدلیه گفته شده‌است: در زمانی که کسروی رئیس محکمه بدایت تهران بود، فردی عریضه‌ای جلو خودرو رضا شاه انداخت که در آن کسروی را متهم به رابطه همسر خود کرده بود. رضا شاه دستور رسیدگی داد و سرانجام، دادگاه انتظامی قضات حکم داد که کسروی خلاف شئون قضائی رفتار کرده و او را محکوم به دو رتبه تنزل (از رتبه هفت به پنج) کرد. کسروی هم در اعتراض به این حکم، عدلیه را ترک گفت.
در دایره‌ای کامدن و رفتن ماست او را نه بدایت نه نهایت پیداست
او در عین حال اصلاحاتی در قانون وکالت کرد. وکالت دادگستری که در قانون قبلی دارای پنج درجه بود، دارای سه درجه شد: ۱. وکالت در محاکم صلح و بدایت و استیناف و تمییز ۲. وکالت در محاکم صلح و بدایت و استیناف ۳. وکالت در محاکم صلح و بدایت‏. در قانون پیشین، کسانی که سابقه سه سال قضاوت داشتند می‌توانستند وکیل شوند اما در قانون جدید این شرط به پنج سال افزایش یافت. همچنین در قانون جدید که در ۲۵ بهمن ۱۳۱۵ به تصویب رسید، استادان حقوق می‌توانستند در صورت اجازه وزارت معارف، همزمان با تدریس، به حرفه وکالت نیز اشتغال داشته باشند. سرپرستی وکلای مبتدی و تنظیم دوره آزمایش آنها را نیز به وظایف کانون وکلا افزود.