برزش
معنی کلمه برزش در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه برزش
افربن در سال ۲۹۷/۲۹۹ میلادی در زمان انعقاد عهدنامه نصیبین به گفته پطرس پاتریسی در کنار برزشاپور نماینده ایران در برابر سیکوریوس پروبوس رومی بود. بر اساس این گزارش وی فرماندار پرایتوری بود که از نظر تاریخنگاری به عنوان ترجمه اصطلاح فارسی هزاربد درک میشود. پطرس همچنین میگوید که او در پیشگاه نرسه عزیز بودهاست.
به حلمی کز توانایی ستاند کوه البرزش به طبعی کز قوی حالی پرستد بحر عمانش
جهان خیره ماند ز برزش همی به گردون کشد پیل گرزش همی
با صدمهٔ گرزش چه گراز و چه گرازه بافرهٔ برزش چه فرامرز و چه برزو
گفتی از پیکان و خنجر تیغ و گرز آمد هلاک و آسمان برزش به خاک
اما علم بنده باید که در امور خداوند تعالی باشد و معرفت وی، و فریضه بر بنده علم وقت باشد و آنچه بر موجب وقت به کار آید ظاهر و باطن. و این به دو قسم است: یکی اصول و دیگر فروع ظاهر اصول قول شهادت و باطنش تحقیق معرفت و ظاهر فروع برزش معاملت و باطن تصحیح نیت. و قیام هر یک از این بی دیگر محال باشد. ظاهر حقیقت بی باطن نفاق، و باطن حقیقت بی ظاهر زندقه ظاهر شریعت بی باطن نفس و باطن بی ظاهر هوس.
و پیوسته اندر طبعش ارادت عزلتی میبود و طلب میکرد تحقیق این طریق را، تا گروهی بر وی مجتمع شدند و اقتدا بر او کردند احمدبن حنبل از ایشان بود. آنگاه به طلب جاه و برزش امامت مشغول شد و از آن بازماند، و اندر همه احوال محمود الخصال بود.
عالی حال و نیکو سیرت بود و اندر حقیقت رجا به حق تعالی قدمی تمام داشت؛ تا حُصری رحمة اللّه علیه گوید که: «خداوند تعالی را دو یحیی بود: یکی از انبیا و دیگر از اولیا. یحیی بن زکریا علیه السّلام طریق خوف چنان سپرد که همه مدعیان به خوف از فلاح خود نومید شدند و یحیی بن مُعاذ طریق رجا را چنان سپرد که دست همه مدعیان به رجا اندر خاک مالید.» گفتند: «حال یحیی ابن زکریا علیه السّلام معلوم است، حال این یحیی چگونه بود؟» گفت: «به من رسیده است که هرگز وی را جاهلیت نبود و و بر وی کبیرهای نرفت و اندر معاملت و برزش آن جدی داشت که کس طاقت وی نداشتی از اصحاب.»
و این اشارت به عیوب نفس خود کرده است؛ از آن که دین به نزدیک نفس هوی بود، و متابعان نفس هوی را دین نام نهادهاند و متابعت آن را برزش شریعت کرده هرکه بر مراد ایشان رود اگرچه مبتدع بود به نزدیک ایشان دیندار باشد و هرکه بر خلاف ایشان رود اگرچه متقی بود بی دین بود به نزد ایشان. و این آفت اندر زمانهٔ ما شایع است، فنَعوذُ باللّه از صحبت آن که صفتش این بود. اما آن پیر از تحقیق روزگار سائل اشارتی کرده است، و نیز روا بود که اندر آن حال او را بدو بازگذاشته باشند تا از وصف وجود خود عبارت کرده است و انصاف صفت خود بداده.
سی سال مجاهدت کردم، هیچ چیز نیافتم که بر من سختتر از علم و متابعت آن بودی و اگر اختلاف علما نبودی من از همه چیزها بازماندمی و حق دین نتوانستمی گزارد و اختلاف علما رحمت است بهجز اندر تجرید توحید و بهحقیقت چنین است که طبع به جهل مایلتر باشد از آن چه به علم و به جهل بسیار کار توان کرد بی رنج و به علم یک قدم بی رنج نتوان نهاد و صراط شریعت بسیار بارکتر و پرخطرتر از صراط آن جهانی. پس باید که اندر همه احوالها چنان باشی که اگر از احوال رفیع و مقامات خطیر بازمانی و بیفتی، اندر میدان شریعت افتی و اگر همه از تو بشود باید که معاملت با تو بماند؛ که اعظم آفات مر مرید را ترک معاملت بود و همه دعاوی مدّعیان اندر برزش شریعت متلاشی شود و همه ارباب لسان در برابر آن برهنه گردند.»
علم باللّه علم معرفت است که همه اولیای او، او را بدو دانستهاند و تا تعریف و تعرف او نبود ایشان وی را ندانستند؛ از آنچه همه اسباب اکتساب مطلق از حق تعالی منقطع است و علم بنده مر معرفت حق را علت نگردد؛ که علت معرفت وی -تعالی و تَقَدَّسَ- هم هدایت و اعلام وی بود و علم من اللّه علم شریعت بود که آن از وی به ما فرمان و تکلیف است و علم مع اللّه علم مقامات طریق حق و بیان درجت اولیا بود. پس معرفت بی پذیرفت شریعت درست نیاید و برزش شریعت بی اظهار مقامات راست نیاید.