باقل. [ ق ِ ] ( ع ص ) زمین گیاه برآورده سبزشده. ( ناظم الاطباء ). بقلت الارض ؛ انبتت ؛ زمین گیاه برآورد و سبز شد. ابقل الرمث ؛ اخضر؛ سبز شد شوره گیاه فهو باقل. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). مخضر. سرسبز: رمث باقل ؛ ای رمث مخضر. ( از اقرب الموارد ). زمینی که درو تره باشد. || برآمده ( نیش شتر ): بباقل الناب کالقرقور والساج. ( از اقرب الموارد ). || تره فروش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). سبزی فروش. ( یادداشت مؤلف ). || کودک نشان ریش برآورده. ( غیاث اللغات ) ( بهار عجم ). ( از آنندراج ). نشان ریش پدید آمده. ( مهذب الاسماء ). باقل.[ ق ِ ] ( اِخ ) باقل الایادی. عربی جاهلی بود. ( الاعلام زرکلی ج 1 ص 138 ). مردی بود از ربیعه که گویند آهویی خرید به یازده درهم و در بغل گرفت ، کسی از بهای خریدآن پرسید، او دستها از هم گشود و انگشتان بگشاد و زبان از دهان بیرون کرد تا بنماید که به یازده درهم خریده است. آهو در این هنگام فرار کرده ، از آن زمان این مرد در حماقت و بله مثل شده است. مرزبانی گوید: فمازال عنداللقم حتی کأنه من العی لما ان تکلم باقل. ( از تاج العروس ) ( از عقد الفرید ج 7 ص 210 ). این داستان به یک صورت در اعلام زرکلی و عیون الاخبار ج 3 ص 243 و عقدالفرید ج 7 ص 173 و البیان و التبیین ج 1 ص 19 و المنجد آمده است. باقل بن عمروبن ثعلبة الایادی از حمقای عرب بود. ( از البیان و التبیین ج 1 ص 19 ). نام شخصی که درتحمیق شهره آفاق بوده. ( آنندراج ). مردی که در عجز از سخن گفتن به او مثل زنند. ( از اقرب الموارد ). نام مردی از قیس بن ثعلبه که در عجز بیان به وی مثل زنند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ). نام مردی که بغایت کندزبان و احمق بود. ( غیاث اللغات ). نام شخصی که بکندزبانی مثل است. ( ناسخ التواریخ ج قاجاریه چ 4 ص 46 ) ( شرفنامه منیری ) : گرچه بودم به الکنی باقل کرد مدحش فصیح سحبانم.روحی ولوالجی ( از عوفی ).سحبان وایل در جنب او [ مؤیدالدین نسفی ] باقل و عطارد لطایف اشعار او را ناقل. ( لباب الالباب عوفی ج 2 ص 359 ). «من باقل سخن که کاروانش بسزا نساخته ام ».جلالای طباطبا ( از آنندراج ).- امثال : اعیا من باقل . ( از تاج العروس ): هو اعیی من باقل. ( ناظم الاطباء )؛ نادانتر از باقل. ( از عقد الفرید ج 3 ص 10 و ج 4 ص 283 ).
معنی کلمه باقل در فرهنگ معین
(قِ ) [ ع . ] (ص . ) زمین گیاه برآوردة سبز شده .
معنی کلمه باقل در ویکی واژه
زمین گیاه برآوردة سبز شده.
جملاتی از کاربرد کلمه باقل
به اختر درین طارم امّید نیست که قسطا و باقل، به چشمش یکی ست
باقلیم فنایم رهبری کن مرا در فقر معروف و سری کن
پس از ابوالحسن اشعری نامداران دیگری در این مکتب ظهور کردند و پایههای آن را استوار کردند. از آن میان قاضی ابوبکر باقلانی معاصردرگذشته در سال ۴۰۳ و ابواسحاق اسفراینی که در طبقه پس از باقلانی و سید مرتضی بهشمار میرود، و دیگر امام الحرمین جوینی استاد غزالی و خود امام محمد غزالی صاحب «احیاء علوم الدین» متوفای در ۵۰۵ هجری و امام فخرالدین رازی را باید نام برد. اندیشه و روش اشاعره در سدههای آزگار در دگردیسی بودهاست، اما آنچه امروز به نام باورهای اشعری بدانها استناد میشود، بیشتر استدلالهایی است، که قاضی عضدالدین ایجی در کتاب مواقف ش آوردهاست.
خوشه چینم به وقت کِشت و درو ارزن و باقلی و گندم و جو
شلغم و باقلیست گفتهٔ تو نمک ای قلتبان ترا باید
اشک یا شوردرخت نام درختچهای است از تیره باقلائیان که اصل آن از سیبری است و در ایران در مناطق استپی و کوهستانهای خشک اطراف کرج میروید.
بیشتر مردم این سامان زندگی خود را از راه کشاورزی و دامپروری تأمین میکنند. مردم این السوالی گندم «شخکوی» و گندم نرمکوی، جواری، عدس، شَخَل، پیاز، کچالو، باقلی، زردک، شلغم کشت میکنند که از این طریق مخارج و خور و خوراکشان را تأمین میکنند. حیوانات اصلی این مردم عبارتاند از گاو، گوسفند، بز، خروس، خر، اسب و…
قُوتش از باقلی دودانه کنم خانه بر وی چو گورخانه کنم
با این حال صرفه جویی در مصرف سوخت دیزل در بخش حمل و نقل کشاورزی باعث ایجاد یک بازار سیاه در این زمینه میشود؛ در سال ۲۰۰۷ تخمین زده شد که حدود ۳۵۰ میلیاد دلار دولت بریتانیا در این زمینه کاهش در درآمد باقلوه خود داشتهاست.
ولسوالی سنگتخت و بندر با داشتن کوههای بلند و سربه فلک کشیده، چشمههای جوشان و رودبار جاری زمینهٔ خوبی را برای کشت و زراعت و پرورش حیوانات فراهم میسازند. مهمترین محصولات زراعتی آن را گندم، جو، جواری، باقلی، لوبیا، عدس، کچالو، زردک، شلغم، پیاز و غیره تشکیل میدهند. بز، گوسفند، خر، گاو، اسب و… از جمله حیوانات اهلی این مناطق است.
نه آخر به میزان دوران دوران بود سحر سحبان کم از ژاژ باقل
نام وی ابو بکر محمد ابن طیب این محمد ابن جعفر این قاسم الباقلانی بصری است. او همچنین به نام قاضی ابو بکر نامبردار است. وی در بصره زاده شدهاست و اوضاع و احوال آن نامعلوم است. تاریخ زادروز وی نیز برای هیچکدام از زندگینامه نویسانش معلوم نیست. جوزف الیان سرکیس بر این باور است که قاضی باقلانی در سال ۳۳۸ هجری زاده شدهاست. هیچ چیزی در باب اوائل زندگانی باقلانی در بصره دانسته نیست. وی از بصره به بغداد نقل مکان میکند و اصول را زیر نظر فردی اشعری به نام مجاهد طائی، فقه را نزد ابو بکر ابهری از پیشروان مالکی در بغداد فرا میگیرد.
چون سخن در جود او رانند دریا ممسک است چون حدیث از علم او گویند سحبان باقل است
از جمله استادان او در کلام ابوالحسن باهلی بصری بود که او نیز از شاگردان ابوالحسن اشعری بود و، به گفته خود باقلاّنی، او با ابواسحاق اسفراینی (اسفراینی، ابواسحاق) و ابن فورک به درس شیخ باهلی میرفتهاند.
شیخ الاسلام گفت: که بوسعید مقری گوید: که باقلهٔ میخورم با شیخ بوعبداللّه رودباری باقلهٔ برگرفتم پسندیده نامد با جای نهادم شیخ مرا گفت با جای منه، خود را بنه پسندیدی، در راه درویشی مینهی که بخور.
پس چه گویم که هرکه عاقلتر پیش سحبان کیر باقل تر
در تهیه شیرینی اشترودل در قدیم از شیرینی شرقی باقلوا الهام گرفته شدهاست.
آش قلقل یکی از آشهای جنوب و مخصوص شوشتر میباشد؛ که از ترکیب گندم با گوشت پخته میشود و حبوباتی شامل لوبیا چیتی نخود باقلا و عدس نیز در پختن آن استفاده میکنند، این غذا معمولاً برای صبحانه یا شام صرف میشود
گوچوجانگ یک خمیر باقلا تخمیری است که دارای پودر فلفل قرمز، پودر سویا و آرد برنج است که به آن اضافه میشود تا یک خمیر تند ایجاد کند. بهطور معمول میتوان آن را به بیشتر ظروف اضافه کرد. گوچوجانگ را میتوان به عنوان یک چاشنی و گاهی به عنوان سس غوطهور استفاده کرد.