معنی کلمه بروز در لغت نامه دهخدا
بروز. [ ب َ ] ( اِ ) نزاع و غوغا و همهمه. || چوب نشیمنگاه طیور. ( ناظم الاطباء ).
بروز. [ ب ُ ] ( اِ ) تخت خواب و بستر و فراویز. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بَروَز شود.
بروز. [ ب ُ ] ( ع اِمص ) ظهور. آشکارشدگی. ( ناظم الاطباء ). پیدایی. پدیداری.
بروز. [ ب ُ ]( ع مص ) بیرون آمدن. ( از منتهی الارب ) ( دهار ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). خروج. ( از اقرب الموارد ). || نمایان شدن و برآمدن بسوی فضا. ( از منتهی الارب ). || بیرون آوردن. ( دهار ).
بروز. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) ( از: ب + روز ) در روز. ( ناظم الاطباء ). روزهنگام.
- بروز آوردن ؛ شب را صبح کردن. از شب برآمدن.
- روزبروز ؛ از روزی به روزی. هرروزه. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به روز شود.