بشره

معنی کلمه بشره در لغت نامه دهخدا

( بشرة ) بشرة. [ ب َ ش َ رَ ] ( ع مص ) روی پوست برداشتن.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بَشر شود. || بریدن موی بروت تا آنکه بشره ظاهر گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خوردن ملخ همه رستنی زمین را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || جماع کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بشرة. [ ب َ ش َ رَ ] ( ع اِ ) یکی بشر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بشر شود. || ظاهر پوست. ج ، بَشَر ( از اقرب الموارد ).
- بشرة الارض ؛ روییدگی زمین ، گویند: ما احسن بشرتها. ( از منتهی الارب ). ظاهر گیاه که از زمین بدر آمده باشد. ( آنندراج ).
بشرة. [ ب ِ رَ ] ( اِخ ) نام جاریه عون بن عبداﷲ. ( منتهی الارب ). نام جاریه ای. ( ناظم الاطباء ) .
بشرة. [ ب ِ رَ ] ( اِخ ) نام اسب ماویةبن قیس. ( منتهی الارب ). نام اسبی. ( ناظم الاطباء ) .
بشرة. [ ] ( اِخ ) نام قصبه ناحیه ای از جبل لبنان مشتمل بر 9 پارچه قریه. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ).
بشرة. [ ] ( اِخ ) نام محلی در ناحیه دلایه اندلس . در این ناحیه عودالنجوج یافت میشود که از حیث عطر کمتر از عود هندی نیست. ( از الحلل السندسیة ج 1 ص 179 ).
بشره. [ ب َ ش َ رَ / رِ ] ( از ع ، اِ ) روی پوست آدمی و جز آن. ( ناظم الاطباء ). ظاهر پوست آدمی. ( غیاث ). ظاهر پوست مردم. ( مهذب الاسماء ) ( دزی ج 1ص 88 ). بیرون پوست مردم و آنچه ظاهر شده باشد. ( مؤید الفضلاء ). ظاهر پوست آدمی و حیوانات. ( آنندراج ). ظاهر جلد انسان. ( المرصع ). || قشر بیرونی پوست. و قشر درونی را ادمه گویند. ( ناظم الاطباء ). بیرون پوست. ( السامی فی الاسامی ). در تداول تشریح چنانکه میرزا علی آرد: بشره مرکب از دو طبقه است یکی سطحی که بشره حقیقی است و دیگری غائر که جسم مخاطی مالپیکی است. بشره طبقه قرنی بدون حسی است که کاملاً مهندم بر جسم حلیمی و دارای دو سطح است : اول سطح خارجی آنرا شکنجها و شیاره هایی که ذکر شده ثقبه های وسیعی است که معبر موهها و فوهات جرابهای دهنی و مجاری عرقند. دویم سطح داخلی که بسطح حلمی ادمه ملاصق و بواسطه خانه خانه های صغار زیادی که حلیمه ها در آنها مستقر و مثل غلافی آنها را احاطه نموده اند حفر شده است. گاهی دو حلیمه در یک لوله بشره جمع میشوند از سطح داخل بشره و از فزونیهایی که در کنارهای سنخها حاصل شده اند استطالهای شعریه بسیار دقیقی خارج میشوند که همان مجاری مخرجه غدد حامل عرقند که در خارج بشره باز میشوند استطالهای دیگر از آن خارج شده بمجاری مخرجه غدد دهنیه و بجرابهای شعریه میروند بقسمی که بهر سو یک غلاف بشره احاطه مینماید. بالجمله در مجاری غدد عرقیه ورقه بشره بسیار نازک میشود. ( از تشریح میرزا علی ). و رجوع به ص 691 به بعد همین کتاب شود. || در فارسی اغلب بر ظاهر پوست چهره و خود روی و گونه ها اطلاق شود : و کسری را بمشاهدات اثر رنجی که در بشره برزویه هرچند پیداتر بود رقتی عظیم آمد. ( کلیله و دمنه ). که اثر تغیر در هیأت و بشره همایون توان دید. ( سندبادنامه ص 222 ). و آثار تغیر و تفکر در بشره میمون که صحیفه اقبال و دیباچه جلال است مشاهده میتوان کرد. ( سندبادنامه ص 38 ). از آنجا که حس بشریت است با حسن بشره او میلی بود. ( گلستان ).

معنی کلمه بشره در فرهنگ معین

(بَ شَ رِ ) [ ع . بشرة ] ( اِ. ) ۱ - بیرونی ترین بخش پوست گیاهان . ۲ - بخش سطحی پوست بدن جانوران و انسان .

معنی کلمه بشره در فرهنگ عمید

۱. ظاهر پوست بدن، روی پوست بدن انسان.
۲. روی، چهره.

معنی کلمه بشره در فرهنگ فارسی

ظاهرپوست بدن، روی پوست بدن، روی، چهره
( اسم ) ۱- خارجی ترین قسمت پوست گیاهان رو پوست اندامهای گیاهی که بافت مشخصی را تشکیل میدهد و سلولهایش ممکنست کوتینی و یا چوب پنبه یی شوند . ۲- قسمت سطحی پوست بدن جانوران و انسان که سلولهایش شاخی شده اند . یا بشر. غشائ مخاطی . بافت پوششی ۳- روی چهره صورت .
نام محلی در ناحیه دلای. اندلس ٠ در این ناحیه عود النجوج یافت میشود که از حیث عطر کمتر از عود هندی نیست ٠

معنی کلمه بشره در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:پوست

معنی کلمه بشره در ویکی واژه

بشرة
بیرونی ترین بخش پوست گیاهان.
بخش سطحی پوست بدن جانوران و انسان.
پوست جانوران

جملاتی از کاربرد کلمه بشره

آن را که بود نور نبی در بشره حاجت نبود به طول و عرض شجره
و در حکم آیت فقها مختلف‌اند: مذهب شافعی آنست که اگر مرد زن را پاسد، یا زن مرد را پاسد بدست یا بغیر دست، چنان که بی‌حائلی بشره ببشره رسد، طهارت پاسنده باطل گشت، و در طهارت پاسیده دو قول است: و مذهب اوزاعی آنست که اگر بدست پاسد طهارت باطل شود، و بغیر دست باطل نشود همچون مسّ فرج، و مذهب مالک و احمد و اسحاق و لیث سعد آنست که: اگر بشهوت پاسد طهارت منتقض شود، و اگر بی‌شهوت بود منتقض نشود. و مذهب ابو حنیفه و ابو یوسف آنست که: اگر پاسیدن تمام باشد بغایتی که از آن انتشار پدید آید، طهارت باطل کند، و اگر چنین نبود باطل نکند. و اگر طفله‌ای باشد که در محلّ شهوت نباشد از صغر، یا زنی از ذوات الرّحم که نکاح وی او را حلال نباشد، شافعی را درین دو قول است. و در پاسیدن موی و ناخن و دندان خلافست، و جماعتی از اصحاب وی بر آنند که بپاسیدن این هر سه، طهارت منتقض نشود قولا واحدا.
چندانکه نامه به برزویه رسید بر سبیل تعجیل بازگشت و به حضرت پیوست. کسری را خبر کردند، در حال او را پیش خواند. برزویه شرط خدمت و زمین بوس بجای آورد و پرسش و تقرب تمام یافت. و کسری را به مشاهدت اثر رنج که در بشره برزویه بود رِقتی هرچه تمامتر آورد و گفت: قوی دل باش ای بنده نیک و بدان که خدمت تو محل مرضی یافته است و ثمرت و مَحمَدت آن متوجه شده، باز باید گشت و یک هفته آسایش داد، و آنگاه به درگاه حاضر آمد تا آنچه واجب باشد مثال دهیم.
احمد حوّاری و فضل و بشرهم حافی و نامی شدند و محترم
چون سخن به اینجا رسید و اثر تغیر در بشره ملک بدید بلار خاموش شد و با خود اندیشید:
نقلست که یک روز به نزدیک جهودی شد و گفت: ای خواجه نیم دانگ سیم بده تا از این دکان فقاعی بخورم القصه چهل بار میامد ونیم درم می‌جست و جهود به درشتی و زشتی او را می‌راند و یک ذره تغییر در بشرهٔ او ظاهر نمی‌شد و هر بار که می‌آمد شکفته‌تر و خوش وقتتر می‌بود و آن جهود از آن همه صبر بر خشونت و درشتی و زشتی او عجب آمد و گفت: ای درویش تو چه کسی که از برای نیم درم این همه بر جفا و خشونت تحمل کردی که ذرهٔ از جا نشدی نصر آبادی گفت: درویشان را چه جای از جای شدن است که گاه باشد که چیزها برایشان برآید که آن بار ایشان را کوه نتواند کشیدن چون جهود آن بدید در حال مسلمان شد.
شاه اسماعیل دوم در ترغیب مردم به خودداری از لعنت فرستادن به سه خلیفه نخستین اقدام بی‌سابقه‌ای کرد. او مبلغ ۲۰۰ تومان پول تعیین نمود و دستور داد که آن مبلغ بین کسانی که در مدت عمر خود به عشره مبشره لعن نکرده باشند، تقسیم گردد. میرزا مخدوم شریفی مسئول توزیع این جایزه گردید. با وجود این که شاه اسماعیل دوم را به جرم زدودن اشعار در مدح امام نخست شیعیان تکفیر می‌کردند اما در نقش سکه این پادشاه شعر زیر حک شده بود:
در میان اهل سنت، از لحاظ کلامی مرتبه فضیلت علی را نسبت به دیگر خلفای راشدین، به همان ترتیب خلافتش (پس از ابوبکر، عمر و عثمان) می‌دانند و او را از عشره مبشره می‌شمارند. برخی از علمای کلامی سنی مقام او را برتر از عثمان اما پس از ابوبکر و عمر می‌دانند. برخی از فرقه‌های معتزله که به مفضله مشهورند نیز علی را افضل صحابه و خلفا می‌دانند، اما از آن‌جا که امامت کسی که فضل کمتری دارد (مفضول به افضل) را جایز می‌دانند، خلافت خلفای پیش از علی را صحیح می‌شمارند.
و گفت: هر که دست به طعام توانگران دراز کند بشره و شهوت هرگز فلاح نیابد و درین عذر نیست مگر کسی را که مضطر بود و گفت: هرکه باحوال خلق مشغول شد حال خویش ضایع کرد.
و چون اکثر مردم از فهمیدن حکمتهای آنها غافل بودند خدای تعالی خبر داد ایشان را و فرمود: «و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم» یعنی «کسانی که طلا و نقره را جمع می کنند و آنها را ذخیره می سازند و در راه خدا انفاق نمی کنند، پس بشارت ده ایشان را به عذاب دردناک» و از آنچه گفتیم معلوم شد که هر که ظرف طلا و نقره سازد نیز کفران این دو نعمت را کرده، زیرا آنها را بر وفق حکمت و مصلحت صرف نکرده است و همچنین هر که با طلا و نقره، معامله ربایی کند ظلم به آنها کرده، زیرا غرض از خلق آنها آن است که به واسطه آنها تحصیل غیر آنها را کنند، نه اینکه از خود آنها منتفع شوند.
و ازآداب خلوت یکی تقلیل طعام است نه چندانک ضعیف و بی قوت شود آن مقدار باید که قوت مواظبت بر ذکر سخت و مدام گفتن باقی باشد مثلا بمقدار صد درم یا صد و پنجاه درم یا دویست درم طعام خورد هر کس بقدر قوت مزاج واشتها میافزاید و میکاهد. فی‌الجمله باید که در شب سبک باشد تا خواب غلبه نکند و از ذکر بازنماند از قلت طعام یا کثرت. و آن مقدار طعام که خورد با ذکر و حضور دل خورد و لقمه کوچک بر دارد و بشره نخورد و خرد بخاید با ذکر که در دل میگوید تا بنور ذکر ظلمت شهوت طعام مندفع میشود. و چون نیم سیر شد دست بدارد تا اسراف نبود. و در طعام تکلف نکند تا لذیذ باشد و از گوشت بسیار احتراز کند در هفته‌ای اگر یک بار دوبار خورد هر بار پنجاه درم روا باشد.
فهر بن مالک، نزدیکترین نیای مشترک بین عشره مبشره که همگی متعلق به قبیله قریش بودند است.
و نشان آن که طعام خوردن از راه دین بود، آن باشد که بشره نخورد و از حلال خورد و به قدر حاجت خورد و آداب خوردن نگاه دارد.