بجور

معنی کلمه بجور در لغت نامه دهخدا

بجور. [ ب ِ وَ ] ( اِخ ) نام ولایتی است مابین کابل و هندوستان. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه بجور در فرهنگ فارسی

اترج .

معنی کلمه بجور در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بَجور، سرزمینی کوهستانی در شمال کشور پاکستان ، در ایالت سرحد شمال غربی قرار دارد، نام این سرزمین در منابع به صورت باجور نیز آمده است .
بجور میان ۳۴ و ۲۵ تا ۳۵ و ۵ عرض شمالی ، و ۷۰ و ۱ تا ۷۲ طول شرقی قرار گرفته است که مرزبندی های طبیعی آن را از افغانستان و سرزمین های مجاور در پاکستان جدا می کند. در غرب آن ، سلسله جبال هندوکش ، در شرق بلندی های اُتمان خیل ، و در جنوب بلندی مُهموند و چیترال قرار دارد. بجور با ۲۵ میل درازا و ۲ تا ۷ میل پهنا، از نواحی پیشاور به شمار می آید که از مجموعه ۵ دره به نام چهارمونگ ، بابوکارا، واتالی (یا اوتالی )، رود و سورکمر تشکیل شده است . برخی از این دره ها وسیع و بسیار حاصل خیزند و رودخانه های پرآب در آن ها جریان دارد. قبایل مختلفی در سرزمین بجور زندگی می کنند که بیشتر آنان از تیره پشتو هستند؛ از جمله آن ها می توان به قبایل یوسف زایی و سالارزایی ، اشاره کرد. بجور از سرزمین های طبیعی و دست نخورده ای است که سنت های کهن پشتو هنوز در آن از اصالت برخوردار است .
پیشینه تاریخی
از پیشینه تاریخی بجور آگاهی دقیقی در دست نیست . بجور بخشی از سرزمین های کوهستانی شمال غربی هند بود که مسیر ارتباطی مناطق کابل و شمال افغانستان امروزی با شبه قاره به شمار می آید. در برخی از منابع معاصر، بجور را بخشی از سرزمین باستانی اودیانه می نویسند که در سفرنامه های زائران بودایی به وصف آن پرداخته اند. همچنین بجور را مسیر حرکت اسکندر برای تصرف پیشاور می دانند. بجور به سبب موقعیت مناسب ارتباطی ، شاهد رویدادهای بسیاری بوده است . احتمالاً نخستین بار در سده ۵ق /۱۱م در هجوم محمود غزنوی ، بجور و سواد که بخشی از سرزمین های سلسله شاهی بود، به تصرف مسلمانان درآمد.
← بجور در دوره بابری
با تصرف پیشاور از سوی نیروهای انگلیسی ، مبارزه قبایل منطقه از جمله بجور با آنان آغاز شد. از ویژگی های مبارزات قبایل بجور در این دوره جنبه مذهبی آن است که روحانیون محلی در راس آن قرار داشتند، از جمله جنگ امبیلا در ۱۲۸۰ق /۱۸۶۳م که با رهبری طرفداران سید احمد صورت گرفت و جهاد مذهبی ۱۳۱۳ق /۱۸۹۵م که با رهبری عمرخان در منطقه دیر و سواد و بجور روی داد که تمامی قبایل ، تحت فرمان یک رهبر بر ضد انگلیسیان متحد شدند.

جملاتی از کاربرد کلمه بجور

نام تو را که گشته بمهر و وفا سمر نزد جهان بجور و جنایت سمر کنم
غیر افتد بگمان، کز پی دلجویی اوست؛ چو بجورم کشد و نام خطائی نبرد
رقیبم از سر کویش بجور میراند گدای شهر مبادا که محترم باشد
دل میبری بجور و جگرمان نمیخوری در شرط نیست آنچه تو با ما همی کنی
بر تیر طعن دشمن مشتاق دوست سازد سازم بجور اینان از بهر مهر آنان
برو ای یار با او همنشین باش بجور بردباری چون زمین باش
امبجورنارپ ۰٫۸۶ کیلومترمربع مساحت و ۲۷۰ نفر جمعیت دارد.
دل از تو سیر نگردد بجور کز تو کشد گرش بعنف برانی ورش بلطف بنوازی
گه گه بجور از عاشی ای شوخ بیزارم کنی بازم نمایی عشوه یی وز نو گرفتارم کنی
از من بقهر صورت وصلت نپوشیبی بر من بجور سورهٔ حجرت نخوانییی
بجور دوست که تن همچو ما نهاد کلیم بگل حساب شد ار خاک بر سرما کرد