بزم آرا

معنی کلمه بزم آرا در لغت نامه دهخدا

( بزم آرا ) بزم آرا. [ ب َ ] ( نف مرکب ) بزم آرای. آنکه آراینده مجلس عیش و مهمانی است. ( از ناظم الاطباء ). مجلس آرا. آراینده بزم. ( یادداشت بخط دهخدا ). آنکه مایه طرب و رونق و شکوه مجلس بزم شود :
جمالش را که بزم آرای عید است
هنراصلی و زیبائی مزید است.نظامی.کرده ام توبه بدست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی.حافظ.|| ( اِ مرکب ) نامی از نامهای زنان سیاه. از نامهای کنیزکان سیاه. ( یادداشت بخط دهخدا ). رجوع به دده بزم آرا شود.

معنی کلمه بزم آرا در فرهنگ معین

( بزم آرا ) (ی ) ( ~. ) (ص فا. ) آن که مجلس عیش و مهمانی را آرایش می کند، بزم آراینده .

معنی کلمه بزم آرا در فرهنگ عمید

( بزم آرا ) کسی که مجلس عیش و عشرت و بزم را می آراید، آن که مجلس عیش و مهمانی را زینت می دهد، بزم آراینده.

معنی کلمه بزم آرا در فرهنگ فارسی

( بزم آرا ) ( اسم ) آنکه مجلس عیش و مهمانی را آرایش میکند بزم آرا .

معنی کلمه بزم آرا در ویکی واژه

آن که مجلس عیش و مهمانی را آرایش می‌کند، بزم آراینده.

جملاتی از کاربرد کلمه بزم آرا

آبروی شمع و مه را ریخت دوش آفتاب روی بزم آرای تو
ساقی حسن بزم آرایش باده جلوه ریخت در ساغر
چراغ افروز شام درد مندیست نه بزم آرای روز سربلندیست
بزم آرای گدا و شه بود خضر ظلمات ودلیل ره بود
مگر زان بهی بزم آراسته زکارم شدی بند برخاسته
خسروی شد ناصرالدین فرقه اسلام را کز حقیقت هر مجازی باز بزم آرا بود
خیز ساقی که بهار انجمن بزم آراست ز چمن بوی گل و ناله بلبل برخاست
ای خوش آن وقت که بینم رخ بزم آرایت چون مه چارده بار دگر اندر شب داج
برزم رزم گشائی ببزم بزم آرای بتیغ تیغ گذاری به تیر تیرانداز
بزم مستان را بیارای از گل ای ساقی که شد بزم باغ آراسته از روی بزم آرای گل