باهک

معنی کلمه باهک در لغت نامه دهخدا

باهک. [ هََ ] ( اِ )شکنجه. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ). سیاست. آزار. ( ناظم الاطباء ). اذیت. ( فرهنگ ضیاء ). شکنجه کردن. زدن. ( فرهنگ اسدی ). || کیستار. ( ناظم الاطباء ). || در بیت ذیل از ابوشعیب به معنی ببک و ببه و نی نی و مردم و مردمک چشم است و یا صورتی است از ببک :
دلمان چو آب بادی تنمان بهار با دی
از بیم چشم حاسد، کش کنده باد باهک .ابوشعیب.و نیز رجوع به ابوشعیب شود.

معنی کلمه باهک در فرهنگ معین

(هَ ) ( اِ. ) مردمک چشم .

معنی کلمه باهک در فرهنگ عمید

۱. شکنجه، آزار: دلمان چو آب بادی، تنمان بهار بادی / از بیم چشم حاسد، کش کرده باد باهک (ابوشعیب: شاعران بی دیوان: ۱۶۶ ).
۲. مردمک چشم.

معنی کلمه باهک در فرهنگ فارسی

( اسم ) مردمک چشم .

معنی کلمه باهک در فرهنگ اسم ها

اسم: باهک (پسر) (فارسی) (تلفظ: bahak) (فارسی: باهک) (انگلیسی: bahak)
معنی: نام جد آذرباد ماراسپند

معنی کلمه باهک در ویکی واژه

مردمک چشم.

جملاتی از کاربرد کلمه باهک

وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ و به تباهکاری مروید در زمین بَعْدَ إِصْلاحِها پس آنکه اللَّه آن را بر صلاح نهاد بسزا و در خور وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً و خدای خویش را خوانید و پرستید ببیم و اومید إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (۵۶) که بخشایش خدای نزدیک است از نیکوکاران.
برادران چون حدیث دزدی شنیدند گفتند: «تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ» تاللّه، این تا بدل واو است در قسم و واو بدل با است و درین سخن معنی تعجبست چنانک پارسیان گویند چیزی را که عجب دارند بخدا که این بس طرفه است، ایشان همین گفتند: بخدا که این بس عجبست که شما همی دانید که ما در زمین مصر نه بدان آمدیم تا تباهکاری کنیم، و این از بهر آن گفتند که ایشان هر گاه که بمصر آمدندی دهنهای چهار پایان بر بستندی تا از کشت زار مردم هیچیز نخوردندی و مردم از ایشان این دیده بودند. و قیل لانّهم ردّوا ما وجدوا فی رحالهم و هذا لا یلیق بالسّراق.
وَ قالَتِ الْیَهُودُ جهودان گفتند: یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ دست رازق بسته است، غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ دست ایشان ببستند، وَ لُعِنُوا بِما قالُوا و لعنت کردند بر ایشان بآنچه گفتند، بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ بلکه دو دست او گشاده است، یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ نفقت میکند چنان که خواهد وَ لَیَزِیدَنَّ و بخواهد افزود، کَثِیراً مِنْهُمْ فراوانی را ازیشان ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ آنچه فرو فرستاده آمد بر تو از خداوند تو، طُغْیاناً وَ کُفْراً ناپاکی و کفر، وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ و بیفکندیم میان ایشان دشمنی و زشتی إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز، کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً هر گه که آتشی افروزند، لِلْحَرْبِ جنگ را أَطْفَأَهَا اللَّهُ خدای آن آتش را فرومیکشد وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً و همواره در زمین بتباهی میشتابند، وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (۶۴) و اللَّه تباهکاران را دوست ندارد.
ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ ای ذلک الکفر و القتل بشؤم معاصیهم، آن کفر که می‌آوردند و آن قتل که میکردند از شومی نافرمانی و تباهکاری ایشان بود و از اندازه در گذشتن ایشان.
چنانک گفت وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ گفته‌اند که چون فرعون بکناره دریا رسید و آن راهها بریده دید در قعر بحر، کسان خود را گفت دریا از هیبت من شکافته شد فرو روید بر پی ایشان. گویند اسب فرعون از دریا باز رمید و در نمیشد تا جبرئیل فرود آمد بر مادیانی نشسته و آن مادیان از پیش فرعون بدریا در کشید اسب فرعون از پی آن در رفت، و جمله لشکر از پی وی در شدند، و میکائیل بآخر قوم بود ایشان را میراند تا جمله در دریا شدند پس بفرمان خداوند عزّ و جل دریا بهم باز افتاد و جمله هلاک شدند. فرعون چون سلطان قهر خداوند دید و مذلت و خذلان خود، گفت «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ» او را گفتند «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» اکنون می‌گویی، و سرکشی کرده پیش ازین و از تباهکاران بودی! این سخن او را بدان گفتند که ایمان پس از آن آورد که بأس و بطش حق بدید. و رب العزة جایی دیگر میگوید فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا و قال تعالی یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ و میگویند آن روز، روز عاشوراء بود دهم ماه محرم و موسی و بنی اسرائیل آن روز روزه داشتند شکر نعمت را و دفع بلیت را.
وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ و یاد کنید که شما را پس نشینان جهان کرد پس عاد وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ و شما را در زمین جای داد تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً میکنید هر جای که از زمین خاک نرم است کوشکها وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً و می‌تراشید هر جای که سنگ است و کوه، خانها فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ نعمتهای اللَّه بر خود یاد میکنید وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۷۴) و در زمین بتباهکاری و فساد مروید.
فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر برگردند از مباهلت، و باز ایستند از تصدیق فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ (۶۳) خدای داناست با آن مفسدان و تباهکاران.
قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها فریشتگان گفتند: خداوندا میخواهی آفرید در زمین کسی را که تباهکاری کند چنانک بنو الجانّ کردند قاسوا الشاهد علی الغائب بعضی مفسران گفتند اینجا ضمیری محذوفست یعنی: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها ام تجعل فیها من لا یفعل هذا، کقوله تعالی أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ یعنی کمن هو غیر قانت. سدی گفت چون رب العالمین ایشان را گفت إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ایشان گفتند و ما یکون من الخلیفة و اصحابه؟ از آن خلیفه و اصحاب وی چه آید؟ اللَّه گفت عزّ جلاله یکون منهم سفک الدّماء و الحسد و الفساد ازیشان خون ریختن و حسد و تباهکاری آید، آن گه ایشان گفتند أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها از بهر آنکه ایشان علم غیب ندانستند تا اللَّه ایشان را از آن خبر ندادی نگفتندی. و به قال عزّ و جلّ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ و قال تعالی یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ و اشارت فساد و خون ریختن هر چند که از روی لفظ با آدم میشود اما از روی معنی با فرزندان شود، که آدم نه خون ریخت و نه تباهکاری کرد بلکه فرزندان کردند. و این در لغت عرب رواست چنانک گفت هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ لفظ عام است و آدم بآن مخصوص، فانّه خلق من الطّین و الخلق بعده من النّطف.
امّا واقعه آخر که ربّ العزّه گفت: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» آن بود که بعد از هلاک بخت‌نصر قومی از بنی اسرائیل که در دست وی بودند خلاص یافتند و به ایلیا و شام و بیت المقدس باز گشتند، و گفته‌اند که ربّ العزّه کشتگان بنی اسرائیل را نیز زنده کرد تا بخانه‌های خویش باز شدند و تورات را که سوخته بود و در میان ایشان نمانده به زبان عزیز بن شرحیا بایشان باز داد و اللَّه‌ نعمت خود بر ایشان فراخ کرد تا بناهای عظیم کردند و قصرهای نیکو ساختند و ایشان را مال و فرزندان بسیار داد چنانک گفت جلّ جلاله: «وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً» ایشان را دیگر باره در نعمت بطر گرفت و سر بمعصیت و طغیان در نهادند و در زمین تباهکاری کردند و ربّ العالمین پیغامبران را بایشان فرستاد و ایشان پیغامبران را بعضی دروغ زن گرفتند و بعضی را کشتند چنان که اللَّه تعالی گفت: «فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ».
ثم قال: فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ ای بعد العهد و المیثاق، فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ ای اخطأ قصد الطریق. گویند از این دوازده نقیب پنج ملک بخاستند که خدای را عزّ و جلّ طاعت دار بودند: داود و سلیمان و طالوت و حرقیما و پسر وی، و از آن هفت دیگر سی و دو جبار بخاستند که ملک از اهل حق بقهر بستدند، و تباهکاری کردند، و طاغی گشتند.