معنی کلمه بابل در لغت نامه دهخدا
بابل. [ ب ُ ] ( اِ ) مؤلف کتاب جنگل شناسی آرد: نام درختی است. این درخت که در نوشهر بنام بابل و در بندرعباس بنام درمان عقرب معروف میباشد چون بسیار خوب در برابر خشکی مقاومت میکند برای جنگل کاری صفحات گرم و خشک شایستگی دارد. ( جنگل شناسی کریم ساعی چ دانشگاه 1327 هَ. ش. صص 289 - 290 ). درختی زینتی است که از بلاد دیگر به ایران آورده و در بندرعباس غرس کرده اند. رجوع به سیسبان شود. ( گااوبا ). در هند کرت آکاسیا آرابیکا ویلد . ( درختان جنگلی ایران ثابتی ص 165 ). و در هند و بوشهر بنام بابل مشهور است. ( همان کتاب ص 165 ).
بابل. [ ب ِ ] ( اِخ ) بابلستان. خطه ای قدیمی است در قسمت جنوبی جزیره و یک قسمت از عراق عرب را در بر داشته و از جوار بغداد و کربلا تا خلیج بصره امتداد می یافته ، این خطه مسکن کلدانیها بوده که یکی از قدیمترین اقوام سامی بشمار میرفته اند و نظر به روایت کتب بنی اسرائیل ناحیه مزبور قدیمترین موطن نوع بشر است. کلدانیهامدت درازی در آن سرزمین فرمانروائی کردند. قدیمترین فرمانروایان آنان نمارده بودند و سلاطین بسیار از نسل این ملوک ظهور کردند تا در سال 1270 ق.م. آشوریان که با آنها قرابت نژادی داشتند بابل را ضبط و تا 536ق.م. فرمانروائی کردند و بابل را مرکز حکومت خویش قرار دادند. بخت نصر از حکمرانان و جهانگیران بسیار مشهور از آن قوم بود. وی سلوکیه ، جزیره ، سوریه ، فلسطین و نواحی فنیقی را هم ضبط و مصریان را مغلوب کرد، و در خلال حکومت آشوری ، کلدانیها با آشوریها اختلاط و امتزاج یافتند و بمنزله قوم واحدی شدند. بعدها بابل بدست ایرانیان و پس از اسکندر بچنگ مقدونیها افتاد سپس باز به تابعیت ایرانیان درآمد و در خلال این احوال اعراب بنواحی فرات و دجله آمدند و با تصرف دجله و انتشار در آن ناحیه نفوذ بسیار یافتند، و گروهی اندک از کلدانیها باقی مانده بود که اعراب «کلمه نبط» را بر آنها اطلاق میکردند و سرانجام در موقع انتشار عقایداسلامی اینان نیز آن آیین را پذیرفته و رفته رفته بزبان عربی تکلم کردند. رجوع به کلدانی و عراق شود. ( قاموس الاعلام ترکی ج 2 ). و در قاموس کتاب مقدس آمده است : بابل نام مملکتی است که در میانه دجله و فرات واقع است و تخمیناً 400 میل طول و 100 میل عرض دارد. زمینهایش هموار و در زمان جلال و عظمت اهالی آن این مملکت را اصیلها و چراگاههای وسیع بود که آب از آنها بتمامی اطراف مملکت جاری میشد و از این جهت زمینهایش به باروری مشهور بود. انواع حبوب و میوه جات در آنها بعمل میآمد علی الخصوص گندم و درخت خرما، که گندم گاهی از اوقات به دویست برابر میرسید. لکن چون آفتاب تمدن این شهر بچاه نکبت و بدبختی متواری شد آن اصیلها پر شده آبهایش نقصان پذیرفت لهذا اکثر زمینهایش مخروبه و بی ثمر گردید تا نبوت ارمیای نبی کامل گردد که فرمود «حرارتی بر آبهایش آمده آنها را خواهد خشکانید زیرا که غضب خداوند بر آن افروخته شده ابداً مسکون نخواهد شد». ( از 50:50 و 62 ). و اشعیای پیغمبر نیز در فصل 14:23 از صحیفه خود میفرماید «آن را نصیب خارپشتها و خلابهای آب خواهم گردانید و آنرا با جاروب هلاکت خواهم رُفت ». یهوه صبابوت میگوید: و هرگاه شخصی در آن مملکت سفر نماید خواهد یافت که حالت حالیه اش مطابق نبوت دو نبی مرقوم میباشد زیرا بعد از پر شدن اصیلهای فوق آبهای آنجا بیک طرف رو آورده قدری از اراضی محل فاضل آب شده در آنها می ایستد و فاسد میشود و سایر اراضی آن کلیةً خشک و بی علف می ماند. اسم قدیم این مملکت شنعار بوده ( پید 10:10 و 11:2 ) که عبرانیان آن راآرام النهرین میگفتند و در بعضی از اسفار مقدسه زمین کلدانیان خوانده شده است. ازجمله اشخاصی که در زمان قدیم در بابل سکونت میداشتند نمرود بود و او پسر کوش است. اما زمان بنای این مملکت معلوم نیست. ازجمله علومی که اهالی بابل در آن مهارت تام داشتند علم هیئت و نجوم بود چنانکه این مطلب از وضع بنای عمارات ایشان معلوم میشود. آلات و اسباب حربیه این طایفه کلیةًاز سنگ خارا بود لکن در این اواخر گرزها و نشانهای برنجی و بعض آلات طلا از آن مملکت یافته اند اما بهیچوجه ظروف نقره در مصنوعات ایشان دیده نشده است. طریقه ایشان بت پرستی بوده ، اجرام سماویه را پرستش مینمودند، تمثالهای متعدد ذکور و اناث برای آنها میساختند. ومدت دولت کوشیان 70 سال بود. پس از آن چنانکه مذکورشد طوایف مختلفه بر ایشان دست یافتند، منجمله اعراب که مدت دو قرن و نیم در آنجا حکمرانی نمودند تا زمانی که آشوریان بر اعراب حمله آورده آن مملکت را متصرف گشتند و نبوپلصر که از سلاطین این طایفه بود با سیاکسارس هم عهد شده نینوا را مفتوح ساخت ، پس از آن شهر بابل را برای خود برگزید و پسرش نبوکدنصر جانشین او شد. رجوع به کلده شود. ( قاموس کتاب مقدس چ 1928م. ).