برزه
معنی کلمه برزه در لغت نامه دهخدا

برزه

معنی کلمه برزه در لغت نامه دهخدا

( برزة ) برزة. [ ب َ زَ ] ( ع اِ ) سرا بالای کوه. ( آنندراج ). || ( ص ) امراءة برزة؛ زن پاکیزه کار خویشتن دار یا زن میانه سال بزرگ مرتبه پارسا که با وی مردان نشینند و حرف زنند و مانند زنان جوان حجاب و پرده نکند. زن عاقله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
برزة. [ ب ُ زَ ] ( اِخ ) ( یوم... ) از روزهای عرب است. ( منتهی الارب ). موضعی است و یکی از جنگهای عرب در آنجا واقع شده است. و گویند در برزه مالک بن خالدبن فخربن الثرید که صاحب تاج ( یعنی ملک بود ) کشته شده است. ( معجم البلدان ).
برزة. [ ب ُ زَ ] ( اِخ ) دهی است از غوطه دمشق. ( معجم البلدان ).
برزه. [ ب َ زُ] ( اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه. سکنه آن 300 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
برزه. [ ب َ زَ ] ( اِخ ) نام شهری به آذربایجان. ( معجم البلدان ).
برزه. [ ب َ زَ] ( اِ ) ( از: برز بمعنی زراعت + هَ ، پسوند نسبت ) شاخ درخت. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
مکن بیش جهد و مزن آتشی
که در برزه تر نخواهد گرفت.نزاری. || ماله. ( شرفنامه منیری ). || گاو زراعت و آن گاوی است که بدان زمین را شیار کنند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
رجوع به برزه گاو شود.
برزه. [ب ُ زَ / زِ ] ( ع اِ ) سرا بالای کوه. ( منتهی الارب ).
برزه. [ ب َ زَ / زِ ]( اِخ ) قریه ای است به بیهق [ سبزوار ] و بَرْزَهی منسوب است بدان. ( از منتهی الارب ) ( تاریخ بیهق ص 211 ).

معنی کلمه برزه در فرهنگ معین

(بَ زِ ) ( اِ. ) ۱ - کشت ، کاشت . ۲ - شاخة درخت .

معنی کلمه برزه در فرهنگ عمید

شاخ درخت.

معنی کلمه برزه در فرهنگ فارسی

( اسم ) شاخ درخت شاخ. درخت .
قریه ایست به بیهق و برزهی منسوب است بدان .

معنی کلمه برزه در دانشنامه عمومی

برزه (اردن). برزه ( به عربی: برزة ) یک منطقهٔ مسکونی در اردن است که در استان امان واقع شده است.
برزه (سوریه). برزه ( به عربی: برزة ) یک منطقهٔ مسکونی در سوریه است که در دمشق واقع شده است. برزه ۴۷٬۳۳۹ نفر جمعیت دارد.
برزه (مکه). برزه ( به عربی: البرزة ) یک منطقهٔ مسکونی در عربستان سعودی است که در استان مکه واقع شده است.
معنی کلمه برزه در فرهنگ معین
معنی کلمه برزه در فرهنگ عمید
معنی کلمه برزه در فرهنگ فارسی
معنی کلمه برزه در دانشنامه عمومی

معنی کلمه برزه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برزه به زن بیرون رونده از خانه گفته می شود. از این عنوان، در باب لعان و قضاء سخن رفته است.
«برزه» به زنی اطلاق می گردد که برای تأمین نیازهای زندگی خود از منزل بیرون می رود و چه بسا در این رابطه با مرد ان نیز مجالست و برخورد داشته باشد.اصطلاح مقابل آن «مخدره» است که جز برای امر ضروری بیرون نمی رود.
تفاوت حضور زن برزه با زن مخدّره در دادگاه
حکم زن برزه از جهت حضور در دادگاه، برای قسم خوردن در لعان و جز آن، حکم مرد است و اگر در شهری دیگر ساکن باشد در صورت درخواست خواهان، به شرط امنیت راه و وجود محرم یا فرد مورد اعتماد برای همراهی او در طول مسیر- مکلف به حضور می شود؛ برخلاف زن «مخدره» که مکلف به خروج از منزل و حضور در دادگاه نمی شود، بلکه حاکم کسی را به منزل وی می فرستد تا در آن جا از او شهادت بگیرد یا بین او و طرف دعوا حکم کنند.

معنی کلمه برزه در ویکی واژه

کشت، کاشت.
شاخة درخت.
صفحه رسم معماران سنتی که چیزی میان ماکت و پلان روی آن سوار می شود تا کارفرما پیش از اجرا آن را تایید کند.

جملاتی از کاربرد کلمه برزه

«وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ» ای بسطها من تحت الکعبة لیثبت علیها اقدام الخلق، این آیت دلیلست که شکل زمین بسیط است نه بر مثال کره، ربّ العزّه از زیر کعبه پهن باز کشید بر یک طبقه، آن گه شکافته کرد آن را و هفت طبقه ساخت فذلک قوله: «کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما» پس ربّ العالمین فریشته‌ای فرستاد از زیر عرش تا بزیر این طبقه‌های زمین در شد و آن را بر دوش خود گرفت، یک دست آن فریشته سوی مشرق دیگر دست سوی مغرب و هر دو طرف زمین بدو دست خود استوار بگرفته، فریشته در نگرست قدم خود دید بر هوا معلّق ایستاده و بهیچ قرارگاه نرسیده تا ربّ العزّه از فردوس گاوی فرستاد که وی را چهل هزار سیر و است و چهل هزار قائمه و برزه آن گاو قرارگاه قدم فریشته ساخت، و می‌گویند سروهای گاو از اقطار زمین در گذشته است و هر دو بینی گاو روی ببحر دارد، و هو یتنفّس کلّ یوم نفسا فاذا تنفّس مدّ البحر و اذا مدّ نفسه جزر، و آن گاو قدم بر هیچ قرارگاه نداشت چنانک فریشته نداشت تا ربّ العزّه زیر وی صخره‌ای آفرید سبز برنگ یاقوت چندانک هفت آسمان و هفت زمین تا قدم گاو بر آن صخره قرار گرفت، و هی الصّخرة التی قال لقمان لابنه «یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ»، و آن گه صخره بر هوا بود آن را مستقرّی نه تا ربّ العزّه ماهی بیافرید از آن صخره بزرگتر و عظیم‌تر فوضع الصّخرة علی ظهره و سائر جسده خال، و گفته‌اند که ماهی بر دریاست و دریا بر باد و باد بر قدرت حق.
لاح صبوح سره فاح نسیم بره جاء اوان دره برزه لمن یری
سوی راست آذرشن و برزهم سوی چپ چو بهپور وارفش بهم
چون دید که رکد غمزۀ خیره سته بر قصد دلم کمان ابرو برزه
برآورد هر کس کمان را به زه برافگند انگشت برزه گره
این آبشار در ۲ کیلومتری غرب روستای پیرامام و همجوار روستای سرتنگ برزه در بخش زز و ماهرو از توابع شهرستان الیگودرز استان لرستان قرار دارد.
شهرام ناظری در کوچهٔ یخچالی در برزه‌دماغ (کرمانشاه) کرمانشاه، در خانواده‌ای کُرد آشنا با موسیقی و شعر متولد شد. وی صدای دل‌نشینش را از پدر و مادر خویش به یادگار دارد و از دوران خردسالی توسط مادرش با شعر و آواز آشنا شد؛ پدرش نیز صدای لطیفی داشت و ضمن آشنایی با گوشه‌ها و ردیف‌های آواز ایرانی، سه‌تار هم می‌نواخت. وی از سبک قدما و خوانندگان آن دیار به خصوص «شیخ داوودی» خوانندهٔ بزرگ آن زمان بهره گرفته و نیز داشته‌هایش را در اختیار فرزندش گذاشت.
مکن بیش جهد و مزن آتشی که در برزه ی تر نخواهد گرفت
چو آمد کمان کرد برزه سوار بزد تیر بر باره نابکار
از ابی برزه: رسول خدا آیهٔ ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ﴾ را خواند و بعد گفت: یا علی، خیر البریه تو و شیعیان تو هستند.
با نگار دوکتراش خویش سودا ساختم رفتم و دوک برزه را در چرمکش جا ساختم
آغ‌برزه، روستایی است از توابع بخش کوهسار و در شهرستان سلماس استان آذربایجان غربی ایران.
مهم‌ترین کوه‌های استان کردستان که بیش از ۲۸۰۰ متر ارتفاع دارند عبارت‌اند از: کوه کوچسار، کوه نکروز در غرب سقز نزدیک روستای میرده، کوه شیخ معروف، کوه پنجه‌علی (ارتفاع ۲۹۴۰ متر کوه هفت سوار جنوب شرقی دهگلان و جنوب غربی قروه در کنار روستای کنگره ۳۵ کیلومتری قروه) کوه کانی‌چرمه، کوه حلقه‌مسیر، کوه سناسره، کوه میانه، کوه مسجد میرزا، کوه ملاکاوو، کوه حسین‌بک، کوه پیازه، کوه تخت، کوه هوعالی‌داغ، هواره برزه، کوه چرخلان، کوه سراج‌الدین، و رشته‌کوه چهل‌چشمه در نزدیکی روستای اسحاق‌آباد و کانعمت سقز. بلندترین قله در استان کردستان قلهٔ بدر است که در بخش چهاردولی شهرستان قروه قرار دارد ۳۳۱۰ متر ارتفاع دارد.
بگفت و کمان کرد برزه چو شیر بدان نامور برببارید تیر
نوشته برزه مفتون معقلی خطیست بجیب دلق که در این لباس شاهی کن