بامر

معنی کلمه بامر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی طَرَائِقَ: راههای عبور و مرور (جمع طریقه . درعبارت " وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ "اگر آسمانها را طرائق نامیده از این باب است که آسمانها محل نازل شدن امر از ناحیه خدا به سوی زمین است ، همچنان که فرموده : یتنزل الامر بینهن و نیز فرموده : یدبر ...
ریشه کلمه:
امر (۲۴۹ بار)ب (۲۶۴۹ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه بامر

من نشان بی نشانی داشتم پس بامر اوعلم برداشتم
با افزایش جمعیت، اعتراضات به سرحد خود رسید و با آتش زدن پرچم جمهوری اسلامی و همچنین مسدود شدن اتوبان‌هایی از جمله: بامری، حکیم و… مواجه شد.
بعد ازین بر نفس میگیرد قرار این تجلی ها بامر کردگار
روشندلان عیب که پیک حواد شد در ششجهه بامر تو پیوسته بی سپار
۱۵۷ تشکل دانشجویی در بیانیه ای با اشاره به وقایع اخیر خوزستان و مطالبه گری برای حقوق مردم تأکید کردند: خواسته و نیاز مردم خط قرمز ماست و اگر هر کسی یا جریانی خواسته یا ناخواسته بخواهد منافع مردم را به خطر بیندازد به‌طور جدی همراه بامردم خواهیم بود و در مقابل آنان خواهیم ایستاد.
شود پس مظهر اسم مؤخر نشد چون او بامر حق مقصر
ابوالقاسم علی ابن مسلمه (۳۹۷ـ۴۵۰ق) وزیر قائم بامرالله، خلیفه عباسی بود. دوران وزارت وی مصادف با اواخر عصر آل بویه در عراق و تأسیس امپراتوری سلجوقی توسط طغرل بود. سرانجام در ۴۵۰ ه‍.ق به دست ارسلان بساسیری کشته شد.
برکه در اول رجب ۶۶۱ق/۱۱ می ۱۲۶۳م به سلطان مصر نامه نوشت و در آن از اسلام خود و قومش آگاهی داد و از سلطان مصر خواست که او را در جنگ با هولاکو یاری دهد. در ۱۶ شعبان ۶۶۱ق/۲۵ ژوئیه ۱۲۶۳م خلیفه‌الحاکم بامرالله نماز جمعه را با حضور فرستادگان برکه برپا کرد و در خطبه نماز سلطان و برکه‌خان را دعا گفت. در رمضان/ژوئیه همین سال فرستادگان برکه در قلعه جبل قاهره حاضر شدند و خلیفه بر ایشان لباس پوشانید و سلطان هدایای بسیاری برای برکه آماده کرد که تفصیل آن در کتاب مفرّج‌الکروب، نوشته ابن‌واصل نیز در کتاب النّهج السّدید آمده‌است (مقریزی، ۴۹۷، حاشیه). نامه در ۷۰ ورق به قطع بغدادی نوشته شده و در آن سلطان، برکه را به جهاد ضد هولاکو ترغیب کرده بود.
بامرم دو دریا یکی شد دگر که کشتی جنگی کند زو گذر
احمد بن محمد انطاکی (؟ -۱۰۰۹) شناخته‌شده با کنیه تحقیرآمیز و کوچک‌شمردهٔ ابن رَقَعمَق یا ابوالرقعمق شاعر هزل‌سرا، مدح‌گو، رثا و غزل‌سرای عرب در سدهٔ چهارم قمری بود. ابومنصور ثعالبی در یتیمة الدهر به شرح حال او پرداخته و چهار صد و نود و چهار بیت از سروده‌های او را یاد کرده و او را ستوده است. او آشکار حتی نزد حاکم بامرالله به هزل‌گویی و سخره‌سرایی می‌پرداخته است.
قال النبی (ص): «لا یخلون رجل بامرأة فانّ ثالثهما الشّیطان».
و گفته‌اند تسبیح اینجا نماز است و حمد بمعنی امر ای: (نصلّی لک بامرک) کقوله یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ ای بامره، و گفته‌اند نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ این بابموضع حال است ای: (نسبّح حامدین لک کما یقال خرج زید بسلاحه ای متسلّحا.
"قد جعل الله کل حول من ذلک الیوم تسعةعشر شهرا و کل شهر تسعة عشر یوما و بداء الحساب من ذلک الیوم لانه اول سنة لایبدل الا بامر من یظهره الله" ترجمه: "از امروز خداوند عز ذکره، سال را نوزده ماه و هر ماه را نوزده روز قرار داده‌است و آغاز حساب از امروز است. این تقویم تغییرپذیر نیست مگر به امر «من‌یظهره‌الله»...."
پس از یک سال تصرف برمه توسط ژاپن، در ۱ اوت ۱۹۴۳، ایالت تازه تأسیس ایالت برمه توسط ژاپن، استقلال اسمی اعطا شد و به عضویت حوزه رفاه مشترک آسیای شرقی بزرگ درآمد. رئیس دولت آن دکتر با ماو شد، یک سیاستمدار ضد استعماری که قبل از جنگ توسط بریتانیا زندانی شده بود. آنگ سان با درجه جدید سرلشکر و بو لت یا به عنوان معاون وی در رژیم جدید وزیر دفاع شد. نی وین (که بعدها بعد از جنگ جهانی دوم دیکتاتور برمه شد) فرمانده کل ارتش ملی برمه شد. ارتش استقلال در نهایت شامل هفت گردان پیاده و انواع واحدهای پشتیبانی با قدرتی بود که به حدود ۱۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰۰ نفر رسید. اکثر آنها از اکثریت جمعیت بامر بودند، اما یک گردان از اقلیت مردم کارن برخاسته بود.
و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چون دانست که مخالطت زنان آفت دین است و تخم فتنه، از آن حذر نمود گفت: لا یخلون رجل بامرأة فان ثالثهما الشیطان.
از رموز جزو و کل آگه بود در جهان قائم بامرالله بود
بحیر کسر احکامت سر تسلیم پیش آرم بامر و نهی فرمانت سگ طوق رضا باشم
سرسلسلهٔ این دودمان شمس‌الدین محمد دخترزادهٔ ملک رکن‌الدین، و او بزمان جدّ خویش رکن‌الدین یکی از سران سپاه و از مقربین چنگیزخان بود (۶۴۳–۶۷۶)، و پس از او رکن‌الدین کهین پسر شمس‌الدین محمد به‌جای او نشست (۶۷۷–۷۰۵)، و بعد از رکن‌الدین کهین پسر او فخرالدین به مقام پدر رسید (۷۰۵–۷۰۶)، چهارمین فرمانروای این سلسله غیاث‌الدین پسر فخرالدین است (۷۰۷–۷۲۹)، و پنجمین آنان شمس‌الدین محمد (۷۲۹–۷۳۰)، ششمین ملک حافظ (۷۳۰ –۷۳۲) و هفتمین این دوده معزالدین حسین است (۷۳۲–۷۷۱)، و پس از او پسرش غیاث‌الدین جای پدر گرفت (۷۷۱–۷۸۳)، و او را امیرتیمور گورکان مغلوب کرده و با پسر به ماوراءالنهر فرستاد و در آنجا در ۷۸۷ بامر او به قتل رسیدند و سلسلهٔ آل‌کرت منقرض گردید.
اغلب کودکان درذهن خود برداشت خاصی نسبت به مرگ دارند. در سنین نه تا ده سالگی می‌فهمند که مرگ واقعیتی گریز ناپذیر است وکسی که می‌میرد هرگز به دنیا برنمی‌گردد. علاوه بر این کودکان تاحدی در زندگی روزمره بامرگ آشنا هستند؛ مثلاً تجربه مرگ پدربزرگ یا یک دوست.