بایسته

معنی کلمه بایسته در لغت نامه دهخدا

بایسته. [ ی ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) واجب. لازم. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ). بایست. ضروری. محتاج ٌالیه. ( برهان قاطع ). ضرور. ( فرهنگ جهانگیری ). دربایست. وایه. بایا. وایا. نیازی. ناگزیر. آنکه وجودش لازم و واجب بود. چیزی که لازم و واجب بود. چیزی که لازم و واجب باشد. ( ناظم الاطباء ). بایسته تر. لازم تر. قابل تر. بهتر. ( غیاث اللغات ) :
وزان پس گرانمایگان را بخواند
سخنهای بایسته چندی براند.فردوسی.دبیر خردمند را پیش خواند
سخنهای بایسته با او براند.فردوسی.هر آنکس که آید بدین بارگاه
به بایسته کاری به بیگاه و گاه.فردوسی.چو نامه بر شاه ایران رسید
بدین گونه گفتار بایسته دید.فردوسی.به دلبر گفتم ای از جان شیرین
مرا بایسته تر بسیار و خوشتر.منوچهری.بایسته یمین دول آن قاعده ملک
شایسته امین ملل آن خسرو دنیا.عنصری.به ظاهر چو در دیده خس ناخوشی
به باطن چو دو دیده بایسته ای.ناصرخسرو.سخن حکمتی و خوب چنین باید
صعب و بایسته و درتافته چون آهن.ناصرخسرو.بایسته تر بخسروی اندر ز دیده ای
شایسته تر به مملکت اندر ز جانیا.مسعودسعد.نخستین گوهری که از کان بیرون آوردند آهن بود زیرا که بایسته ترین آلتی مر خلق را او بود. ( نوروزنامه ). نخست کس که ( از آهن ) سلاح ساخت جمشید بود و همه سلاح با حشمت است و بایسته ، ولیکن هیچ از شمشیر باحشمت تر و بایسته تر نیست. ( نوروزنامه ). تیر و کمان سلاحی بایسته است و مر آن را کار بستن ادبی نیکوست. ( نوروزنامه ).
اندر سر مروت بایسته ای چو چشم
وندر تن فتوت شایسته ای چو جان.سوزنی.مر چشم مملکت را بایسته ای چو نور
مر جسم سلطنت را شایسته ای چو جان.سوزنی.ندارد پدر هیچ بایسته تر
ز فرزند شایسته شایسته تر.نظامی.غرقه بحر غم شدم بفرست
یک سفینه که هست بایسته.ابن یمین.- بایسته هستی ؛ کنایه از واجب الوجود است. ( برهان قاطع ). ممکن الوجود. شایسته هستی. ( فرهنگ ضیاء ). واجب الوجود، چنانکه شایسته هستی ممکن الوجود راگویند. ( ناظم الاطباء ).
- بقدر بایسته ؛ بحد ضرورت.

معنی کلمه بایسته در فرهنگ معین

(یِ تِ ) [ په . ] (ص مف . ) واجب ، لازم .

معنی کلمه بایسته در فرهنگ عمید

واجب، لازم، ضروری، آنچه لازم و واجب باشد: ندارد پدر هیچ بایسته تر / ز فرزند شایسته شایسته تر (نظامی۵: ۷۸۰ ).

معنی کلمه بایسته در فرهنگ فارسی

( اسم ) واجب لازم ضرور.

معنی کلمه بایسته در فرهنگ اسم ها

اسم: بایسته (دختر) (فارسی) (تلفظ: bāyeste) (فارسی: بايسته) (انگلیسی: bayeste)
معنی: سزاوار، شایسته، مناسب، لازم، ضروری، واجب

معنی کلمه بایسته در ویکی واژه

واجب، لازم.

جملاتی از کاربرد کلمه بایسته

پس چون سائل، زبان بدعا و ثنا بگشادم و بر قدم حرمت بایستادم، گفتم ای از روح بایسته تر و از عقل شایسته تر، این نامعلوم را برشناختم و این مجمل را نیز بپرداختم.
ای یار تبیره زن بایسته چو جان وی همچو تبیره چست و باریک میان
ادب الکاتب نوشتهٔ ابن قتیبه؛ کتابی است دربارهٔ نویسندگی و آنچه برای «کاتبان» بایسته است. نگارنده ویژگی‌ها و خوبی‌هایی که یک نویسندهٔ اسلامی باید داشته باشد، ذکر نموده است؛ آشنایی نویسنده با زبان و ادبیات عربی و فراگیری نحو و علم لغت را لازم دانسته است. او همچنین آشنایی نسبی یک نویسنده با دانش‌های روزگار خود را یاد کرده‌است و برای اخلاق نیز یادآور شده‌است. دیباچهٔ ادب الکاتب نیز مفصّل است و مثال‌های گویایی از برخی نویسندگان همروزگار بیان کرده‌است. پس از دیباچه، کتاب چهار بخش دارد و مجموعاً ۲۰۹ باب را دربرمی گیرد.
تو جهان را همچو خورشید و قمر بایسته‌ای همچنین باشد همیشه سیر خورسید و قمر
شایسته زین ملت وبایسته فخر مُلک فرخنده نصر دولت ابوالفتح بن نظام
برای درمان پنیس دفن‌شده معمولاً جراحی لازم و بایسته‌است. در کودکان بسیار کوچک، این بیماری ممکن است بی هیچ مداخله ای برطرف شود. برای کودکان و بزرگسالان چاق بیمارگونه، کاهش وزن ممکن است کمک کند. با این حال، کاهش وزن معمولاً برای درمان کامل این مشکل کافی نیست.
اندر سر مروت بایسته‌ای چو چشم وندر تن فتوت شایسته‌ای چو جان
خلعتی کش پیکری شایسته شاید آنچنان پیکری‌کش خلعتی بایسته باید این چنین
خدای پرمهر پیام داد که: نماز -یعنی این سوره- را میان خود و بندگان نمازگزارم به‌طور شایسته و بایسته و برابر تقسیم کرده‌ام. نیمی از آنِ من است و نیمی از آنِ هر بنده نمازگزار؛ چرا که وقتی بنده نمازگزار شروع به خواندن می‌کند و می‌گوید: «الحمد للَّه ربّ‌العالمین»، خدا می‌فرماید: بنده ام مرا خالصانه ستایش کرد. هنگامی که می‌خواند: «الرّحمن الرّحیم مالک یوم الدّین»، خدا می‌فرماید: بنده ام به گونه ای شایسته مرا ثنا گفت و باشکوه وصف ناپذیری مرا یاد کرد؛ و زمانی که می‌خواند: «ایّاک نعبد و ایّاک…»، خدا می‌فرماید: این پیوند عاشقانه ای است میان من و بنده ام؛ آنچه او می‌خواهد، باید به او ارزانی شود.
نویسندهٔ نامه را پیش خواند سخنهای بایسته چندی براند
شاهنامه پرآوازه‌ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات فارسی است. فردوسی هنگامی سرودن شاهنامه را آغاز کرد که زبان پارسی دری توانایی‌های بایسته را برای بیان موضوع‌های گوناگون یافته، اما هنوز در سراسر سرزمین‌های پارسی‌زبان به‌گونه‌ای یکدست و یکسان درنیامده‌بود؛ و در لهجهٔ هر شهر و ناحیه، واژه‌ها و تعبیرهای ویژه وجود داشت، و گردآورندگانِ کتاب مَسالِک و مَمالِک به برخی نکته‌ها در این زمینه اشاره کرده‌اند.
افزایش روزافزون جمعیت مسلمانان در شهر مدینه و مهاجرت قبایل مسلمان سوی مدینه، فراخ‌سازی مسجد را دربایسته و ضروری کرده‌بود. بنای مسجد در زمان خلیفهٰ سوم عثمانِ عفان فرسوده و دیوارها و ستون‌هایش رو به پوسیدگی نهاده‌بود. در سال ۲۴ ه‍.ق برابر ۲۳/۲۴ خ که شورای شش‌نفرهٔ عمر عثمان را به خلافت رساند، مردم مدینه دربارهٔ بیش‌بود مردمان و کمی جا در مسجد به‌ویژه در جماعت جمعه باش گفتگو کردند و خواستار گسترش مسجد شدند؛ او نیز پس از رای‌زنی با رای‌وران، پذیرفت.
ژان بودریار تلاش می‌کند به دو پرسش اساسی پاسخی شایسته دهد و دو بایسته شایسه را پیشنهاد می‌کند: آیا مفاهیم کار و تولید با جامعه صنعتی در حال توسعه سازگار هستند؟ «سازمان پیش از صنعت» چیست؟
نه هر صدری به صدر اندر چنو نزدیک‌، سلطان را بود بایستهٔ تمکین را بود شایسته امکان را
إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً براستی که نیکان و نیک مردان فردا در بهشت شراب می‌آشامند از جام لطف، شرابی برنگ کافور، ببوی مشک، شرابی براندازه بایسته، نه از قدر بایست چیزی کاسته و نه افزونی بسر آمده کاسته و دربایسته، هر دو عیب است و بهشت از عیب رسته.
به صدر دولت بایسته‌ای واندر خور چنانکه هست و ببایست و در خور آتش و آب