بحمدالله

معنی کلمه بحمدالله در فرهنگ معین

(بِ حَ دِ لْ لا ) [ ع . ] (شب جم . ) سپاس خدای را، ستایش خدای را. ، ~والمنة سپاس خدای را و منت از او.

معنی کلمه بحمدالله در فرهنگ عمید

کلمه ای که در مقام شکرگزاری گویند، به ستایش خدا، شکر خدا را، سپاس خدای را.

معنی کلمه بحمدالله در فرهنگ فارسی

( جمله بستایش خدای سپاس خدایرا ستایش خدایرا یزدان ار سپاس : (( کثرت شوکت مواکب حضرت خلافت بحمدالله در عرصه بساط غبرائ شایعاست . ) ) بحمدالله والمنه . سپاس خدایرا ومنت ازو : (( گرم صد لشکر از خوبان بقصد دل کمین سازند بحمدالله والمنه بتی لشکریان شکن دارم . ) ) ( حافظا )
بشکر خداوند در موقع شکر استعمال میشود .

معنی کلمه بحمدالله در ویکی واژه

سپاس خدای را، ستایش خدای را. ؛ ~والمنة سپاس خدای را و منت از او.

جملاتی از کاربرد کلمه بحمدالله

بحمدالله اکنون جهانی است باری ثنای ملک بوالمظفر گرفته
بحمدالله که با قدر بلندش کمالی در نیابد جز سپند‌ش
اندر آنحالت که در روضه فرستادی سلام سرخ رخ بودی بحمدالله بنزد مصطفی
من درویش رسوای جهان گشتم بحمدالله چه شبهه، عشق و درویشی بسی پنهان نمی‌ماند
جلایر هست شیرین کامت از شاه بحمدالله مرامت گشت دل خواه
بحمدالله که باز از عدل یعقوبی جهان پر شد بنای خطبه ی شاهی بنام بایسنغر شد
بحمدالله، این موضع پرصفا را بخیر آمد انجام از لطف ایزد
در ضلع دست راست ورودی اشعاری بر قطعه سنگی منقور است که نصب آن به دستور میرزا محمدحسین وزیر صورت گرفته و تاریخ آن معادل با مجموع حروف ابجدی این مصرع (بحمدالله دعای خیر حاصل) یعنی سنه ۱۰۷۴ می‌باشد.
به عشق و جست و جوی تو سبو بردم به جوی تو بحمدالله که دانستم که ما را خود تو جویانی
بروزگار شدی یار من، بحمدالله دگر چه کار کند روزگار بهتر ازین؟
بحمدالله فراغت داری از من که یک جامت به صد جان خوش تر آمد
او را به الحاد متهم کردند و ابوالقاسم بلخی دربارهٔ او گفته بود که ابوزید مظلوم است و من او را از دیگران بهتر می‌شناسم و اتهامات او به جهت دانش او به منطق است، در حالی که ما هر دو منطق خواندیم و بحمدالله ملحد نشدیم (ابن ندیم، ۱۵۳). از جمله کتاب‌های او اثری به نام اجوبه ابی‌القاسم الکعبی است (یاقوت، ادبا، ۳/۶۷) که ظاهراً در پاسخ سؤالات ابوالقاسم بلخی از او بوده‌است.