بدنهاد

معنی کلمه بدنهاد در لغت نامه دهخدا

بدنهاد. [ ب َ ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) بدگهر و بدسرشت. ( آنندراج ). خائن و نمک بحرام و مفسد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه بدنهاد در فرهنگ عمید

۱. بدسرشت، بدبنیاد، بدطینت.
۲. نانجیب.

معنی کلمه بدنهاد در فرهنگ فارسی

بدسرشت، بدبنیاد، بدطینت، نانجیب
( صفت ) بد سرشت بد طینت بد ذات .

جملاتی از کاربرد کلمه بدنهاد

بخندید از گفت او پور عاد بدو گفت کای خیره بدنهاد
نخست از ستیز تو ای بدنهاد برون آدم از باغ مینو افتاد
اگر زمانه چنین بدنهاد شد با من کجا شدند مرا دوستان نیک نهاد
گاه شباب کام جوانی نیافتم از غدر و غمز و غفلت پیران بدنهاد
هیچکس نیست که با هیچکسش میلی نیست بدنهادست که سر بر قدمی ننهادست
به دل گفت سام نریمان‌نژاد شگفتی بلائیست این بدنهاد
سست خندید و بگفت ای بدنهاد زانک دانی ایزدت توبه دهاد
گرچه من بدنهاد و بدگهرم شاکرم چون در این نهاد توی
همان تنبل آن جادوی بدنهاد بر من فرستش به مانند باد
به خواری و زاری بساری فتاد از اندیشهٔ کژ وز بدنهاد